پس ای گروه نجات یافته! از خدا بترسید. اگر خداوند آن نعمتی را که به شما داده، به پایان رساند و کامل کند، زیرا کار شما به پایان نرسد و کامل نشود تا این که به شما برسد همانند آنچه به شایستگان پیش از شما رسید و تا این که با جان و اموالتان آزمایش شوید.
در این فراز از نامه مولای ما حضرت امام صادق علیه السلام شیعیان را که گروه اهل نجات هستند به تقوا، پرهیزکاری و ترس از خداوندی متعال ،توصیه فرموده اند سپس به کامل شدن نعمت الهی اشاره میفرمایند،که میتوان گفت منظور از نعمت، همان نعمت ولایت و اقرار به امامت امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه السلام است، که در روز غدیرخم و سایر مواقع بر همگان عرضه شده است و درپایان شیعیان را نسبت به ابتلا به آزمونهای الهی، با بذل جان و اموالشان، متذکر می گردند.
تقوا
واژه تقوا و دیگر مشتقات آن، ۲۵۸ بار در قرآن کریم آمده و دارای اهمیت فوق العاده ای در متون اسلامی بوده و مباحث مختلفی را شامل میشود . حضرت امیرالمومنین علیبنابیطالب علیهالسلام به غلام خود « نوف» در خصوص صفات و فضایل شیعیان چنین می فرمایند:
« شیعیان من لبهایشان خشکیده، و شکمهای آنها لاغر و تهی است، خداشناسی و ترس از پروردگار در چهرههای آنها آشکار است، شب در گوشهای به عبادت خدا مشغول و ترسان و روز هم چون شیر باشند۱ .
و نیز در همان کتاب از نوف بکالی۲ نقل میکند که گفت: حاجت و نیازی مرا به سوی امیرالمومنین علیبنابیطالب علیه السلام میکشانید، برای شرفیاب شدن به محضر آن حضرت، جندب بن زهیر، ربیع بن خیثم و پسر برادر او همّام بن عباده ابن خیثم را که از اصحاب برنس۳ و از عابدان و پرهیزکاران زمان خود بود، به همراه خودم بردم و همگی شوق دیدار امیرالمومنین علیبنابیطالب علیه السلام را در سر داشتیم. وقتی آن حضرت را ملاقات کردیم که از خانه خارج شده بودند و به طرف مسجد میرفتند، با آن حضرت به راه افتادیم، در بین راه به چند نفر از آدمهای تن پرور و خوشگذران برخورد کردیم که به بذله گویی مشغول بودند، همین که دیدند امام علیه السلام به سمت آنها تشریف میآورند، فورا از جا برخاستند و سلام عرض کردند، امیرالمومنین علیه السلام به آنها جواب سلام دادند و فرمودند: از چه گروه و طایفهای هستید؟ عرض کردند: عدهای از شیعیان شما هستیم و امام علیه السلام فرمودند: نمیدانم چرا در چهره شما سیمای شیعیان و ویژگی های دوستان اهل بیت علیهم السلام را نمیبینم؟ آن گروه از روی حیا و شرمندگی سر خود را پایین انداختند .
نوف گوید: جندب و ربیع رو کردند به امیرالمومنین علیبنابیطالب علیه السلام عرض کردند: ای امیر مومنان! علامت شیعیان شما و ویژگیهای آنها چیست؟ امام از جواب آن دو خودداری کردند۴ و فرمودند: تقوا پیشه کنید و نیکوکار باشید و بدانید که خداوند با تقوا پیشگان و نیکوکاران است. همّام ابن عباده که مردی عابد مجتهد بود، عرض کرد به حق آن خدایی که شما اهل بیت علیهم السلام را گرامی داشت و برگزید و مورد لطف و عنایت خود قرار داد و بردیگران برتری بخشید صفت شیعیان خود را برای ما بیان فرمایید.
امام علیه السلام فرمودند: مرا سوگند مده به زودی برای همه خواهم گفت.
آنگاه دست همّام را گرفتند و داخل مسجد شدند و بعد از آن که دو رکعت نماز مختصر ولی با خشوع کامل به جا آوردند، در جای خود نشستند و در حالی که حاضرین، اطراف ایشان را گرفته بودند رو به ما کردند و پس از حمد و ثنای الهی و درود فرستادن بر پیامبر اکرم صلیالله علیهوآلهوسلم فرمودند: اما بعد، خداوند تبارک و تعالی که مدح و ثنای او عظیم و نام هایش مقدّس است، خلق خود را آفرید و آنها را به بندگی واداشت و اطاعت خویش را بر آنها واجب نمود و بین آنها روزی ایشان و وسیله زندگی و آسایش را تقسیم نمود و هر یک را در جای خود قرار داد و از نظر دنیوی به هر یک موقعیت و مرتبه خاصّی بخشید در حالی که ذات مقدّسش از همه ی آنها بی نیاز بوده است، نه اطاعت کسانی که فرمان برداری از دستوراتش میکنند، به او سودی میبخشند و نه معصیت گنهکاران که به او زیانی میرساند.
سپس امیرالمومنین علیه السلام دست مبارکشان را بر شانه ی همّام بن عباده نهاده و فرمودند: کسی که از خصوصیات و صفات شیعیان اهلبیت علیهمالسلام که خداوند در قرآنش آنها و پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم را از هرگونه پلیدی و آلودگی، پاک معرفی فرموده سوال کرد، باید بداند که آنها، خداشناس هستند و معرفت به پروردگار دارند و به دستورات او عمل میکنند، آنها اهل فضیلت و نعمت هستند.
گفتار آن ها راست و درست است، لباس اقتصاد و میانهروی به تن نمودهاند، با فروتنی راه میروند و با دیگران برخورد میکنند، به اطاعت پروردگار گردن نهاده و به بندگی او در برابر عظمتش خضوع می کنند، چشمان خود را از آن چه خداوند حرام نموده، پوشانیده و گوش هایشان را وقف شنیدن علوم دینی و مطالب مفید مینمایند.
حالِ آنها در هنگام بلا و ناراحتی مانند زمانی است که در رفاه و راحتی به سر میبرند، زیرا به مقدرات الهی راضی و خشنودند، اگر اجلی که خداوند برای ایشان معین کرده، نبود جانهایشان درکالبد به اندازه ی چشم به هم زدنی قرار نمیگرفت، چون مشتاق لقاء خداوند و پاداش او میباشند و از کیفر او ترسناکند. خالق یکتا در نظر ایشان با عظمت و بزرگ است و غیر او به چشم آن ها کوچک و ناچیز است، باور آنها نسبت به بهشت مانند کسی است که آن را میبیند و بر تخت های آن تیکه زده است و اعتقاد آن ها نسبت به دوزخ مانند کسی است که در آن وارد شده و گرفتار عذاب است.
دلهای آنان اندوهگین و مردم از بدی آنها در امانند، بدن های ایشان لاغر و ضعیف و خواسته های دنیوی آنها کم و سبک است. عفّت نفس دارند (یعنی تن به آلودگی و پستی ها و رذایل نمیدهند و اسیر شهوات نیستند و بهخاطر آنچه ناچیز است خود را دچار حقارت نمیکنند )، معرفت آنها یا کمک و یاری آنها به دین خدا زیاد است. دنیا را که دوران اندک و محدودی دارد با صبر و شکیبایی به پایان میرسانند ولی راحتی و آسایش بسیار طولانی را به دنبال خواهند داشت و این تجارت سودمندی است که خداوند بخشنده برای آنها آسان نموده است.
آنها مردمان باهوش و زیرکی هستند که هرگاه دنیا به آنها روی آورد ( و با زرق و برق و زینتهای خود سر راه آنها دام بگستراند) ایشان روی خوش نشان ندهند و چون به دنبال آنها به راه افتد، آن را خسته و ناتوان سازند و هرگز جواب مثبت ندهند هنگامی که شب فرا رسد به عبادت برخیزند، آیات قرآن را با تأمل و تفکر بخوانند، نفس خود را با مَثَل هایی که در آن است، موعظه کنند و درد های بی درمان خود را با داروهایی که در آن است، درمان کنند و شفا بخشند و گاهی در برابر عظمت الهی، خود را به خاک اندازند، پیشانی و کف دست ها و زانوها و پاها، یعنی مواضع هفتگانه را بر روی زمین گذارند و خدا را سجده کنند، اشک چشمانشان بر گونه ها جاری و خدای جبّار بزرگ را مدح و ستایش کنند و با آه و ناله از او درخواست کنند تا ایشان را از عذاب خود رهایی بخشد و در هنگام روز آن ها بردبار ، دانا ، نیکوکار و پرهیزکارند.
ترس از پروردگار، آنها را لاغر نموده و مانندی تیر نتراشیده ساخته است، کسی که به آن ها نگاه کند میپندارد که بیمارند در حالی که هیچ گونه بیماری ندارند یا خیال میکنند که این ها دیوانهاند، غافل از آن که از عظمت پروردگار و سلطنت قدرتمند او، اینها را واله و حیران نموده و محبت خداوند دلهای ایشان را آشفته و پریشان ساخته و عقل و هوش را از آنها ربوده است .
هر فرصتی که پیدا کنند در انجام اعمال پاکیزه برای خداوند شتاب میکنند. هرگز به اعمال نیکِ اندک، راضی نمی شوند و هیچ گاه اعمال زیاد خود را بسیار نمیشمارند و در هر حال خود را در پیشگاه الهی مقصر میدانند. دایماً نفس خود را به عیب و نقصان متهم میسازند و از اعمالی که انجام میدهند ترسناک کنند.
هرگاه یکی از ایشان مدح و ستایش شود، از آنچه دربارهاش میگویند، می ترسد و میگوید: من از دیگران به حال خودم آگاه ترم و خدای من به حال من از خودم داناتر است. خداوندا! به آنچه اینها درباره ام میگویند مرا مواخذه مکن و بهتر از آن چه نسبت به من گمان دارند، مرا قرار بده و آن گناهانی را که از من سر زده و این ها نمیدانند بیامرز، همانا تو دانای نهان و پوشاننده عیبها هستی.
دیگر از نشانههای هر کدام از آن ها این است که میبینی در امور دینی بسیار قوی و توانا بوده، در عین مدارا کردن و نرمی با مردم، محتاط و دوراندیش است، ایمان او همراه با یقین است. در تحصیل علم و دانش اندوزی حریص و در آموختن احکام شرعی از فهم والایی برخوردار است، علم خود را با بردباری و تحمّل سختیها زینت میدهد. در حالی که با خوشرویی و نرمی رفتار میکند، باهوش و زیرک است در هنگام ثروتمندی میانهروی را از دست نمیدهد و در زمان فقر و ناداری، خود را آراسته و بینیاز نشان میدهد، در بلا ها و گرفتاری ها صبور و در حال عبادتِ پروردگار خاشع می باشد. با رنج دیدگان مهربان و در راه حق از عطا و بخشش خودداری نمیکند، در تحصیل معاش ملایم و معتدل رفتار میکند و همهی همّت و توان خود را صرف آن نمینماید. در پیدا کردن مال حلال می کوشد، پرطمع نیست و به ناپاکی ها و زشتی ها چشم طمع نمی دوزد و رغبتی از خود نشان نمیدهد.
در طریق هدایت پرشور و بانشاط است و شهوت ها و تمایلات نفسانی خود را کنترل میکند و در انجام کارهای نیکو استقامت میورزد. آن چه را که نمی داند، فریب آن را نمیخورد، حساب و بررسی را نسبت به آنچه عمل کرده ترک نمی کند . خود را در انجام تکلیف مقصّر و تنبل می داند و از کارهای خوبی که انجام میدهد هراس دارد.
روز را با نام و یاد خدا آغاز میکند و با شکر پروردگار به پایان میرساند. شب میکند در حالی که از خواب غفلت ترسناک و گریزان است. صبح می کند و از فضل و رحمت الهی که شامل حال او شده، خوشحال می باشد. اگر نفسش چموشی کند و بخواهد او را به آن چه نمیپسندد وادار کند، خواسته او را در آنچه مایل است برآورده نمیکند، میل و رغبت او در چیزی است که باقی میماند و بیاعتنایی او نسبت به چیزی است که زود گذر است و از بین می رود. عمل خود را بر مبنای علم انجام میدهد و علم خود را با بردباری میآمیزد. همواره با نشاط است و از کسالت و تنبلی دوری میکند، آرزوهای دور و دراز ندارد، لغزش های او بسیار کم است.
مرگ را از یاد نمی برد، قلبی خاشع دارد و همواره به یاد پروردگار است. نفس خود را به قناعت واداشته و جهل و نادانی دوری می کند، دین خود را حفظ و شهوات نفسانی که به دین او ضرر میرساند را از بین میبرد. خشم خود را فرو مینشاند و از نظر اخلاقی با صفا و بیغل و غش میباشد، همسایه از او آزار نمیبیند. در کارها سخت گیر نیست و آن را به آسانی برگزار میکند. تکبر در وجود وی نیست، صبر و خویشتن داری از چهره او نمایان است و ذکر خداوند فراوان می گوید. هیچ کار خیری را از روی ریا و خودنمایی انجام نمیدهد، مردم به خیر او امیدوار و شرّ و بدی وی در امانند. اگر در میان مردمان غافل باشد، دچار غفلت نمی شود و در زمره ی ذاکرین و کسانی که به یاد خدا هست نوشته شود و اگر در میان مردمی باشد که به یاد خدا هستند، غفلت نمیورزد و او را در زمره ی غافلان نمی نویسند.
از کسی که به او ستم کند، چشمپوشی میکند و کسی که وی را محروم کند، از عطا و بخشش خود بی بهره نمیسازد. با کسی که از او بریده، پیوند محبت و رابطه ی دوستی برقرار می کند. خیر و نیکی او نزدیک است و زود انجام میدهد. راستگو و نیکو کردار است، خیرش به همگی روی میآورد و شرش از همه روگردان است فریب و نیرنگ در کار او نیست. در سختیها و مشکلات با وقار است و آرامش خود را از دست نمیدهد. در مصایب و ناگواریها شکیبا و در هنگام رفاه و آسایش شکرگزار می باشد.
به دشمن خود ستم نمی کند و در مورد دوستان به خاطر دوستی با آن ها گناهی مرتکب نمیشود (یعنی نسبت به دوست و دشمن پا را فراتر از حق نمی گذارد و در مورد هر دو، حق و انصاف را رعایت میکند)، آنچه را که در خود نمیبیند هرگز ادّعا نمی کند، پیش از آن که بر علیه او شهادت دهند خودش نسبت به حقّ اعتراف میکند، آنچه که به او وا گذار کنند که حفظ و نگهداری کند، تلف نمیکند و از بین نمیبرد، دیگران را با القاب زشت صدا نمی زند، به کسی ستم نمی کند و به حق او تجاوز نمینماید. حسادت بر او چیره نمی شود، به همسایه زیان نمیرساند، مصیبت دیده را سرزنش نمیکند. امانتها را به اهل آن ها و صاحبانش رد میکند. در اطاعت و فرمانبرداری از دستورات الهی کوشا میباشد. خوبی ها را با شتاب انجام میدهد و تاخیر نمی اندازد، در کارهای زشت رغبتی نشان نمیدهد، به خوبی ها دستور می دهد و خود عمل میکند و از بدیها مردم را بازمیدارد و خود اجتناب می ورزد. با جهالت و نادانی در کارها وارد نمی شود و به عجز و ناتوانی از مدار حقّ خارج نمی گردد. اگر خاموشی اختیار کند سکوتش او را خسته نکند و اگر سخن بگوید کلامش او را درمانده نسازد. در هنگام خنده صدای خود را بلند نکند بلکه خنده او تبسّم است. به آنچه خداوند برایش مقدّر نموده، قانع است و اکتفا میکند. خشم و غضب او را به تاخت و تاز وادار نکند . خواهشهای نفسانی و بخل و آز بر او چیره نگردد، با مردم از روی بصیرت و آگاهی معاشرت کند و با خوشی و سازش جدا شود. صحبت میکند تا بهرهمند شود و سود ببرد، پرسش میکند تا مطلبی را بفهمد، خودش را در زحمت میاندازد و مردم از او در دفاع و آسایش هستند، به مردم راحتی و آسایش بخشیده و جان خود را به خاطر آخرتش در رنج و زحمت انداخته است. اگر بر او ستم شود صبر میکند تا خدای متعال او را یاری و امداد کند. او به گذشتگان از اهل خیر اقتدا نموده و خود الگوی خوبی برای نیکوکاران و خیرخواهان آینده است. آنها کارگزاران الهی و فرمان بردار دستورات خداوند و چراغهای روشن در روی زمین و در میان بندگان او هستند. آنها شیعیان و دوستان ما هستند، از ما و با ما میباشند، آه! مشتاق دیدار آنها هستم.
در این هنگام همّام بن عباده فریادی از دل کشید و بیهوش روی زمین افتاد، وقتی او را حرکت دادند متوجه شدند که دنیا را وداع کرده است.«رحمت خدا بر او باد».
ربیع در حالی که اشک میریخت گریه کنان عرض کرد: چه زود موعظه شما ای امیرمومنان! بر قلب و روح پسر برادرم اثر کرد و او را منقلب نمود و مرغ روحش را به پرواز درآورد و دوست داشتم که من جای او می بودم. امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: پندهای رسا، این گونه در اهلش که آماده پذیرش حق هستند و زمینه ی فراهمی دارند، اثر میکند. به خدا قسم من از همین پیش آمد بر او میترسیدم.
یکی از حاضرین عرض کرد: ای امیر مومنان! پس چگونه این گفتار در شما که گوینده آن هستید و آن را میدانید چنین تاثیری نداشته است؟ حضرت علیه السلام فرمودند: وای برتو، برای هر کسی اجل و وقت معینی است که از آن تجاوز نمی کند و علت و سببی دارد که از آن سرپیچی نمیکند، ساکت باش و دوباره چنین سخن مگو که شیطان آن را بر زبان تو جاری ساخته است.۵
سپس امیر مومنان علی عیه السلام در غروب غمبار همان روز، برجنازه همّام نماز خواندند و در مراسم تشییع او حضور یافتند و ما هم در خدمت آن حضرت علیه السلام بودیم .
شخصی که روایت را از نوف نقل کرده، میگوید: نزد ربیع بن خیثم رفتم و آن چه از نوف شنیده بودم برایش گفتم، ربیع گریه سختی کرد به طوری که نزدیک بود جانش بیرون آید و گفت: برادرم آنچه را نقل کرده، راست گفته است و همواره این موعظه امیرالمومنین علیه السلام گفتار ایشان نصب العین من است و گویا در گوشم طنین می افکند و هرگاه یاد آن روز همّام بن عباده میکنم، حالم را تغییر می دهد. اگر در راحتی و رفاه باشم، آسایشم را تیره و اندوهگین می سازد و اگر در سختی و بلا باشم، برایم گشایش حاصل میشود.۶
شیعیانگروهکهاهلنجات
عصابه در لغت به معنای پیشانی بند میباشد۷ و در اصطلاح به گروهی گویند که روش و تفکر ویژهای داشته باشند ولی منظور از« العِصَابَه النّاجِیَه» دراین عبارت شریف، شیعیان هستند که در آن ایام تعداد آنها، فراوان نبوده و حضرت امام صادق علیه السلام آن ها را با عنوان عصابه ناجیه یا گروه اهل نجات، خطاب می فرمایند. عمار بن یاسر از پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله وسلم نقل میکند که آن حضرت فرمودند: «…پس هر که دلش موافق ما خاندان بود، اهل نجات است و هر که دلش مخالف ما خاندان بود اهل هلاکت و نابودی است».۸ همچنین در فرمایش دیگری پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله وسلم چنین میفرمایند: علیبنابیطالب علیه السلام و پیروان او و اهل نجات هستند.۹ و در بیان گهربار دیگری، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله وسلم فرموده اند: «… پس هر که مرا و و اهل بیت مرا دوست بدارد و پس از من به آنان متمسّک شده باشد ما شفیعان او در روز قیامت هستیم.» به حضرت صلیاللهعلیهوآله وسلم عرض شد: تمسک به آنان چگونه است؟ فرمودند: پیشوایان بعد از من دوازده نفرند، هر که آنان را دوست بدارد و به آنها اقتدا کند، رستگار شده و اهل نجات است و هر که از آنان رویگردان شد، گمراه شود.۱۰
آزمونهایالهی
با عنایت به فرمایشات این قسمت از نامه امام صادق علیه السلام و بررسی اجمالی تاریخ در مییابیم که همه انبیای الهی و بندگان صالح خداوند با بذل و جان و مال خود، مورد آزمونهای مختلف قرار گرفتهاند که در این جا به دو نمونه بارز و برجسته آن اشاره مینماییم:
( نمونهاول) امالمومنینحضرتخدیجهکبریعلیهاالسلام
ایشان بانویی بسیار متمّول و دارای موقعیت اجتماعی بسیار بالایی بودند، مرحوم علامه مجلسی در کتاب شریف بحارالانوار، چنین مینویسد: برای حضرت خدیجه کبری علیها السلام در هر سو و ناحیه غلامان و احشام و اغنام بود، تا جایی که گفته شده: حضرت خدیجه کبری علیها السلام بیش از هشتاد هزار شتر در مناطق مختلف، برای تجارت داشتند و به غیر از این ها در مناطق دیگری، هم چون مصر و حبشه و غیره تجارت خانه ها داشتند و عده ای برای ایشان به تجارت مشغول بودند۱۱. هم چنین آمده است: برای حضرت خدیجه کبری علیها السلام منزل وسیع و بزرگی بوده که تمامی مردم مکّه را در بر میگرفته است و در بالای این منزل، گنبدی از ابریشم آبی رنگ بوده که بر آن نقش هایی از خورشید و ماه و ستارگان منقّش شده بود و آن گنبد را با طنابهای ابریشمی و میخ هایی از فولاد، محکم کرده بودند۱۲ و محلّی برای پذیرایی میهمانان بود که همیشه انواع خوراکی ها و میوه جات از طائف و شام برای پذیرایی میهمانان در آنجا فراهم بود.۱۳ در حقیقت میتوان گفت، این ثروت گسترده، آزمونی بود برای حضرت خدیجه کبری علیها السلام که در اختیار این بانوی مکرّمه قرار داده شده بود و ایشان نیز در این آزمون سربلند و پیروز بیرون آمدند و همه ی ثروت خود را با علاقهی وافر، ایثار نمودند و در اختیار پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم قرار دادند تا در جهت پیشرفت اسلام صرف گردد تا آنجا که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودند: دو چیز سبب پایداری و استقامت اسلام گردید: یکی مال خدیجه علیها السلام دیگر شمشیر علی بن ابی طالب علیه السلام .۱۴
سرانجام این بانوی فداکار که غمگسار پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله وسلم نیز بودند، با آن همه ثروت و دارایی که داشتند و صرف پیشرفت اسلام نمودند، پس از تحمل سه سال و فشار و سختی و سوء تغذیه ای که در شعب ابی طالب متحمّل شدند و بعد از مدت کوتاهی که از محاصره شعب ابی طالب می گذشت از دنیا رحلت نمودند و در واقع به شهادت رسیدند .
این بود نمونه ای از سرگذشت یکی از بندگان صالحه ی خداوند متعال که با بذل مال خود مورد آزمون الهی قرار گرفت و سربلند بیرون آمد. باشد که ما نیز به برکت آن بانویی مکرمه چنین باشیم.
(نمونهدوم)حضرتاباعبدالله الحسینعلیه السلام
نمونه برجسته ای که با بذل جان و فرزندان و اهل بیت خویش(که درود خداوند بر ایشان باد) مورد آزمون الهی قرار گرفت، حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام می باشد که در اینجا به قسمتی از مقتلی که مرحوم سید ابن طاووس نقل کرده، اشاره می نماییم:
چون جراحات زیادی بر امام حسین علیه السلام وارد شد صالح بن وهب المُرّی لعنتالله علیه ضربتی سخت با نیزه بر طرف راست و چپ شکم امام زد که امام حسین علیه السلام در اثر آن ضربت از روی اسب بر روی زمین فرود آمد.
وَ هُوَیَقُولُ: بِسمِالله و بالله وَ عَلَی ملت رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم. ثُمَّ قَام َصلوات الله علیه. سپس برخاست صلوات الله علیه.
راوی گوید: حضرت زینب علیهما السلام از خیمه به درآمده و ندا سر می داد: وای برادرم! وای سیدّم! وای اهل بیتم! ای کاش آسمان بر زمین فرود آمدی و ای کاش کوهها در بستر هامون فروپاشیدی .
شمر به لشکر بانگ زد : درباره ی این مرد ( امام حسین علیه السلام ) به انتظار چه هستید؟ سپس از هر سو به امام حسین علیه السلام حمله کردند.
زرعه بن شریک لعنت الله علیه ضربهای بر کتف چپ امام حسین علیه السلام زد. امام علیه السلام نیز ضربهای بر او وارد کرد که هلاک شد. دیگری با شمشیر ضربه ای بر دوش مبارک امام حسین علیه السلام وارد آورد که امام علیه السلام به چهره بر زمین افتاد و بعد از این ضربت، به زحمت مینشست و بر روی زمین افتان و خیزان میرفت. سَنان بن أَنَس نخعی لعنتالله علیه با نیزه به گودی گلو گاه امام حسین علیه السلام زد و بعد نیزه را درآورد و در قفسه سینه امام علیه السلام فرو برد. و باز سَنان لعنتالله علیه تیری انداخت که در گلوگاه امام حسین علیه السلام نشست امام علیه السلام سقوط کرد و بعد نشست و تیر را از گلوی [ مبارکش] بیرون کشید و هر دو کف دست را زیر گلو گرفت و چون از خون پر می شد با آن سر و محاسن[مبارک] را خضاب می نمود و می فرمود: این گونه با خضاب به خونم و حقّ مغصوبم به دیدار پروردگارم می روم .
عمر بن سعد لعنت الله علیه به مردی که در جانب راستش بود گفت: وای بر تو! فرود آی و حسین را راحت کن. خولی بن یزید اصبحی لعنت الله علیه پیش تاخت تا سر امام حسین علیه السلام را قطع نماید که به رعشه افتاد …۱۵
و سرانجام، سر مبارک آن حضرت را از قفا بریدند. ابومخنف میگوید: پیکر امام حسین علیه السلام را عریان کردند و هرچه را در بر داشت به یغما بردند و شنل آن حضرت علیه السلام را، قیس بن اشعث لعنت الله علیه ربود و پس از چنین جسارتی به «قیس قطیفه» شهرت یافت. پای افزار مبارکشان را مردی از قبیلهی بنی اسود که به او اسود میگفتند، به غارت برد و شمشیر شان را مردی از قبیلهی بنی نهشل برداشت که بعدها به دست خانواده حبیب بن بدیل افتاد.
سپس سپاهیان به چپاول لباسها و زینتها و شتران پرداختند و در آخر به سوی حرم و زنان امام حسین علیه السلام و اسباب و لوازم او روی آوردند…۱۶
از ویژگیهای دشوار دوران غیبت، آن است که دوستان و شیعیان حضرت ولی عصر علیه السلام، در تلاطم و آزمونهای سخت، زیر و رو و غربال میشوند تا خالص از ناخالص جدا شود. حضرت امام صادق علیه السلام در خصوص این آزمونهای الهی چنین میفرمایند: به خدا قسم! شما مانند شیشه و چراغدان شکسته میشوید، در حالی که شیشه به حالت اول بر می گردد. به خدا قسم! مانند سفال شکسته میشوید ولی سفال هرگز به حالت اول بر نمیگردد.۱۸ به خدا قسم که شما امتحان و آزمایش میشوید، به خدا قسم، غربال میشوید، همچنان که گندم، غربال شده و از شملک۱۹ جدا میشود. [ همچنان که دانه فاسد۲۰ از دانه سالم جدا میشود۲۱ ].
با کمی دقت در این فرمایش امام صادق علیه السلام چنین نتیجه میگیریم که: موضوع آزمایش و ابتلای مردم در دوران غیبت، آنقدر اهمیّت دارد که آن حضرت علیه السلام در این روایت ، چندین مرتبه و در هر مرتبه با لفظ جلاله «الله» و با لام و نون تأکید ثقیله و با جمله اسمیّه ـ جهت تأکید بیشترـ قسم یاد فرموده اند که در روزگار غیبت حضرت ولیعصر علیه السلام مردم مورد آزمایش و امتحان واقع میشوند تا افراد خالص از افراد ناخالص جدا شوند. پس بر ماست که تقوای الهی پیشه کنیم و بر اعمال، و رفتار و گفتارمان مواظبت نماییم و مهم تر از همه این ها، به ساحت مقدّس امام زمان علیه السلام تمسّک جوییم و از حضرتش درخواست نماییم که از خدا بخواهد ما را در طوفان های عصر غیبت وسختی های امتحان الهی، سربلند، پیروز و ثابت قدم مقرّر فرماید و نیز ما را به سلاح صبر در برابر شداید، سختیها و رنجها، مسلّح فرماید.
پی نوشت
[۱] علامه سید احمد مستنبط، قطرهای از دریای فضایل اهلبیت علیهم السلام ، ترجمهی محمد ظریف جلد ۱ص ۸۵۸ ، بخش فضایل دوستان و شیعیان آل محمد علیهم السلام حدیثه ۶۵۸/۷ و به نقل از مرحوم کراجکی کنزالفوائد، جلد ۱ صفحه ۸۷، و علامه مجلسی بحارالانوار جلد ۶۸ صفحه ۱۹۱ حدیث ۴۷٫
[۲] منسوب به بکاله، نام روستایی از یمن است، و نوف بکالی دربان حضرت علی علیه السلام بوده است، به نقل از کتاب قطره ای از دریای فضایل اهل بیت علیهم السلام، جلد ۱ زیرنویس صفحه ۸۶۰٫
[۳] برنس، نوعی کلاه بلند بود که عابدان، آن را در صدر اسلام بر سر میگذاشتند.، به نقل از همان.
[۴] ابن ابی الحدید در شرح نهجالبلاغه جلد ۲ صفحه ۵۴۷، مینویسد: امام علیه السلام از جواب دادن خودداری فرمودند، چون میدانستند تاخیر آن مصلحت دارد و گویا در مجلس رسید حضور داشته که با بودن او، امام علیه السلام دوست نداشتند، جواب دهند و چه بسا با خودداری کردن، اشتیاق همّام به شنیدن موعظه زیادتر میشد و این تاخیر در حقیقت در هنگام حاجت نبوده، بلکه تاخیر تا رسیدن وقت حاجت بوده است و ابن میثم در شرح نهجالبلاغه صفحه ۳۶۴، می نویسد: امام علیه السلام از جواب دادن خودداری فرمودند به خاطر ترسی که بر همّام داشتند، همان طور که فرمایش خود آن حضرت در آخر حدیث، بر آن دلالت میکند که فرمودند: به خدا قسم من بر حال او ترسان بودم. به نقل از کتاب قطرهای از دریای فضایل اهل بیت علیهم السلام، علامه سید احمد مستنبط، ترجمه محمّد ظریف، جلد۱ زیرنویس صفحه ۸۶۱٫
[۵] بعضی از اهل تحقیق گفته اند: امیرالمومنین علیه السلام به او با اشاره به سبب بعید، یعنی اجل حتمی پروردگار، جواب داده اند و شنونده را قانع فرموده اند اما سبب قریب، فرقی است که بین همّام و آن حضرت علیه السلام است که نفس مقدس حضرت علی علیه السلام قوی و ظریف و سعه وجودی آن حضرت علیه السلام بسیار والا است و هرگز قابل قیاس با همّام و دیگران نیست که آنها ضعیف و ناتوانند، دیگر آن که وجود مبارک امیرالمومنین علیه السلام جامع همهی این اوصاف و برتر همه اینها بوده و فاقد آنها نبوده تا دچار حسرت آن گردد. به نقل از کتاب قطره ای از دریای فضایل اهلبیت علیهمالسلام علامه سید احمد مستنبط، ترجمه محمد ظریف جلد ۱ ، زیرنویس صفحه۸۶۸٫
[۶] علامه سید احمد مستنبط، قطره ای از دریای فضایل اهل بیت علیهم السلام، ترجمه محمد ظریف جلد ۱صفحات ۸۶۰تا ۸۶۸، بخش فضایل دوستان و شیعیان آلمحمد علیهم السلام، حدیث ۶۵۹/۸، به نقل از کنزالفوائد مرحوم کراجکی، جلد۱، صفحه ۸۹، و امالی شیخ مفید صفحه۷۸، وبحارالانوار علامه مجلسی ، جلد ۶۸ صفحه ۱۹۲ حدیث ۴۸، و تاریخ بغداد از خطیب بغدادی، جلد۷ صفحه۱۶۲، و امالی شیخ صدوق صفحه ۶۶۵ حدیث ۲- مجلس ۸۴، و فضائل الشیعه شیخ صدوق/صفحه ۹۶حدیث ۳۵ (باکمی اختلاف) و نهجالبلاغه خطبه۱۹۳، و سلیم بن قیس صفحه۲۳۸٫
[۷] لویس معلوف/ فرهنگ بزرگ جامع نوین ترجمه المنجد، ترجمه احمد سیّاح جلد۲ صفحه ۱۲۸۶٫
[۸] شیخ کلینی، روضه کافی، ترجمه رسولی محلاتی، جلد ۲ صفحه ۱۷۰، حدیث۵۱۸ در فضیلت شیعه.
[۹] زندگانی چهارده معصوم علیهم السلام، ترجمه کتاب اعلام الوری به اعلام الهدی، تالیف مرحوم طبرسی، ترجمه عزیزالله عطاردی قوچانی صفحه ۲۳۷حدیث ۱۰٫
[۱۰] سیدهاشم بحرانی، الانصاف فی النص علی الائمه الاثنی عشر من آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم الاشراف، ترجمه و تحقیق از سید هاشم رسولی محلاتی صفحه۳۰ حدیث۲، به نقل از کفایه الاثر فی النص علی الائمه الاثنی عشر علیهم السلام، علی بن محمّد خزار قمی رازی، صفحه ۱۸۰٫
[۱۱] راقم سطور تاریخ زندگانی امالمومنین حضرت خدیجهی کبری علیها السلام، صفحه ۲۰ به نقل از علامه مجلسی بحارالانوار جلد ۱۶ صفحه۲۲٫
[۱۲] همان، صفحه ۲۱، به نقل از علامه مجلسی بحارالانوار جلد ۱۶ صفحه ۲۲٫
[۱۳] همان، صفحات۲۱-۲۰، به نقل از علامه مجلسی بحارالانوار جلد۱۶ صفحه۲۵ و حضرت خدیجه کبری علیها السلام ثروتمند ترین زن روزگار، صفحات ۴تا۸٫
[۱۴] راقم سطور، تاریخ زندگانی ام المومنین حضرت خدیجه کبری علیها السلام صفحه ۱۰۳به نقل از تحریف تاریخ، صفحه ۱۰۳ و سلیمان کتانی، فاطمة الزهرا علیها السلام
[۱۵] راقم سطور، رزمنامه منتظران صفحات۵۷تا ۵۹، به نقل از سید ابن طاووس، الملهوف علی قتلی الطُفُوف، مشهور به لُهُوف، صفحات ۱۲۴ تا۱۲۶، با اندکی تلخیص.
[۱۶] همان، صفحه ۶۰، به نقل از کتاب نقش ائمه در احیاء دین، علامه عسکری جلد ۲ صفحه ۶۳۰، با اندکی تغییر و تلخیص .
[۱۷] شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا، صفحات۷۵۳تا ۷۵۴٫
[۱۸] شیشه شکسته شده را میتوان به وسیلهی ذوب دوباره از نو ساخت، بعضی از شیعیان، این گونه هستند که در زمان غیبت شک میکنند ولی راه باز گشت برایشان هموار است و باز میگردند، اما بعضی از افراد مانند سفال هستند، چرا که سفال اگر شکسته شود به دلیل حرارتی که دیده و پخته شده به حالت اولیه بر نمیگردد، یعنی نمیتوان آن را گل کرد و دوباره ساخت. معنایش این است که بعضی از شک کنندگان هرگز هدایت نمی شوند وبه راه اول بر نمی گردند. شیخ طوسی کتاب الغیبه، ترجمه مجتبی عزیزی، فصل پنجم، عواملی که مانع از ظهور حضرت صاحبالامر علیه السلام شده است، بخش امتحان شیعه در زمان غیبت امام علیه السلام، پاورقی صفحه ۵۹۲٫
[۱۹] ناخالصی گندم گیاهی از تیره گندمیان است که دارای خوشه های کوچکی میباشد، به نقل از لغت نامه دهخدا.
[۲۰] دانه فاسد دانه گندمی است که در اثر آفت رشد نکرده و سیاه میشود، لذا از گندم سالم جدایش میکنند. به نقل از شیخ طوسی کتاب الغیبه، ترجمه مجتبی عزیزی، پاورقی صفحه.
[۲۱] شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ترجمه مجتبی عزیزی، فصل پنجم، عواملی که مانع از ظهور حضرت صاحب الامر علیه السلام شده است، بخش امتحان شیعه در زمان غیبت امام علیه السلام، صفحات ۵۹۲ تا ۵۹۳٫