جريان واقفيه از پيدايش تا ادعای مهدويت - قسمت دوم

فصل دوم: موضع گيري امام رضا عليه السلام برابر واقفیه و نفي ادعاي مهدويت امام هفتم عليه السلام

۱- مذمت و لعن سران واقفیه

در اين بخش، جالب است که علاوه بر امام رضا عليه السلام، حتي خود امام کاظم عليه السلام نيز ادعاي واقفیه را پيش بيني كرده و آن‌ها را مذمت نموده است.

همچنين از عثمان بن عيسي رواسي و زياد قندي و دو نفر از بزرگان واقفیه نقل شده است که ما نزد امام کاظم عليه السلام بوديم؛ آن حضرت به ما فرمود:

“اگر شما  امام رضا را انکار نماييد يا بر او خيانت کنيد، لعنت خدا و فرشتگان و همة مردمان بر شما باد”

علاوه بر اين مذمت‌هاي امام کاظم عليه السلام عبارات تند و صريح از امام رضا عليه السلام درباره واقفیه نقل شده است. محمد بن سنان گويد: نزد امام رضا عليه السلام بودم سخن از علي بن ابي حمزه به ميان آمد. امام او را لعن فرموده، گفت:

او مي‌خواست خداوند در زمين و آسمان عبادت نشود؛ اما خداوند نور خود را تمام نمود؛ هرچند ملعون مشرك ناپسند دارد… ابن ابي‌حمزه و امثال او کساني هستند که مي‌خواهند نور خدا را خاموش كنند.

۲- خبر از آيندة اندوهناک برخي واقفيان

در اين بخش از روايات، امام با کافر خواندن واقفیه گاهي از رفتن آن‌ها از اين دنيا در حال بي‌ديني و عاقبت سوء و ناگوارشان خبر داده است که اين نزد همه، علامتي بود براي باطل بودن فرقه واقفیه.

محمد بن اسماعيل مي‌گويد: امام رضا عليه السلام درباره جايگاه امامت و مذمت انديشه واقفیه درباره آن فرمود:

“من مات و ليس له امام مات ميتة جاهلية”

پرسيدم: “کل من مات و ليس له امام مات ميتة جاهلية؟”

فرمود: “نعم و الواقف کافر و الناصب مشرک”

از ابراهيم بن يحيي بن ابي البلاد نقل شده است که امام رضا عليه السلام پرسيد:

“حمزة بن بزيع شقاوت مند (يکي از واقفیه) در چه حال است؟”

گفتم: “او همانند سابق، در شک و دودلي است”

امام فرمود:” او گمان مي‌کند پدرم موسي بن جعفر زنده است” و در ادامه فرمود:  واقفی ها امروز در حال شک هستند و از دنيا نمي‌روند، مگر زنديق بي دين”.

راوي مي‌گويد پس از اين گفتار امام، احوال حمزة بن بزيع را پي‌جويي مي‌كردم تا اينکه از يکي از همفکران او شنيدم که گفت: “او هنگام مرگ خود، در حالت انکار خداوند از دنيا رفت”

همچنين درباره زياد قندي نيز از حسن بن محبوب نقل شده است:

“او زنديق و در حالت کفر به خداوند، از دنيا رفت”

شبيه اين روايت از ابن فضال دربارة احمد بن ابي بشر سراج نقل شده است که هنگام مرگ خود فرياد مي‌زد: “شما را به خدا! مرا از آتش نجات دهيد”

درباره علي بن ابي حمزه بطائني از حسن بن علي وشاء نقل شده است که امام رضا عليه السلام فرمود: “آتشي در قبرش افروخته شد که تا قيامت، خاموش نمي‌شود”.

۳- مناظره امام عليه السلام با برخي واقفیه

يکي از راهبردهاي امام رضا عليه السلام در برابر واقفیه رويارويي و مناظرات علمي بود که در حضور افراد ديگر انجام مي‌گرفت. ابن حازم گويد: روزي جماعتي از واقفیه نزد امام رضا عليه السلام حضور به هم رسانيدند و از آن حضرت درباره پدرش پرسيدند؛ امام فرمود: “پدرم از دنيا رفت و من جانشين او هستم”.

ابن مهران گفت: “اگر چنين است، چرا اين مطلب را آشکارا بيان نمي‌کني؟”

امام فرمود: “آيا منظورت اين است که نزد هارون رفته، به او بگويم من امامم و تو هيچ کاره اي؟ بدان که سيره رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در آغاز رسالتش اين گونه نبود؛ بلکه ابتدا رسالت خود را تنها با اهل و افراد مورد اطمينان خود در ميان گذارد. من هم اگر با شما از امامت خود سخن مي‌گويم، به سبب اين است که شما امامت امامان پيش از من را قبول داريد که همه پدران من هستند و نيز براي اين است كه شما در حق من نگوييد که علي بن موسي دربارة پدرش تقيه كرده، مي‌گويد: “او زنده نيست”؛ زيرا من نزد شما دربارة خودم تقيه نمي‌کنم و مي‌گويم: “من امام هستم؛ پس چگونه دربارة پدرم تقيه کنم؟!”

در گفت وگوي ديگر امام با واقفیه وقتي حضرت شنيد که آنها مي‌گويند موسي بن جعفر رحلت نکرده است، امام فرمود:

سبحان الله! مات رسول الله و لم يمت موسي بن جعفر؟ بلي والله لقد مات و قسمت أمواله.

دربارة يکي ديگر از ياران امام رضا عليه السلام به نام احمد بن محمد نقل شده است: روزي امام در محله بني زريق توقف كرده، با صداي بلند، من (احمد) را صدا زد و من جواب گفتم.

حضرت فرمود: “هنگامي که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رحلت فرمود، مردم كوشيدند نور خدا را خاموش كنند و خداوند، مانع شده، نور خود را به واسطه اميرالمؤمنين نگه داشت. چون ابوالحسن موسي بن جعفر رحلت نمود، علي ابن ابي حمزه و يارانش كوشيدند تا نور خدا را خاموش كنند و خداوند از خاموش شدن آن مانع شد. اهل حق کساني هستند که از پيوستن ديگران به آن‌ها خوشحال مي‌شوند و اما از جدا شدن ديگران دل‌آشوب و متزلزل نمي‌شوند. واقفیه بر عکس اينان هستند؛ زيرا خودشان در حال شک زندگي مي‌کنند.

۴- نامه نگاري امام عليه السلام با برخي واقفیه

روش ديگر امام عليه السلام در مبارزه با واقفیه در نفي و ابطال ادعاي مهدويت، نامه نگاري‌هايي است که به عنوان سند مکتوب ميان امام و بعضي از واقفيان مبادله مي‌شد. به احتمال قوي، نخستين نامه از جانب امام رضا عليه السلام به سه نفر از سران واقفیه دربارة مطالبه اموال امام کاظم عليه السلام ارسال شده است. در نامه امام به علي بن ابي حمزه و زياد قندي و عثمان بن عيسي آمده است:

آنچه از اموال و کنيزان در زمان پدرم، نزد شما جمع آوري شده است، اکنون پس از رحلت او به من تحويل دهيد؛ زيرا من جانشين و وارث او هستم و ما ميراث پدرم را تقسيم كرديم. براي شما نيز عذري نيست که آن اموال را بيش از اين نزد خود نگه داريد.

پس از رسيدن نامه امام به آن سه نفر، علي بن ابي حمزه و زياد قندي در جواب نامه امام، بدون اينکه نامي از اموال ببرند، رحلت امام کاظم عليه السلام را انکار نموده، مهدويت او را مطرح مي‌کنند.

عثمان بن عيسي نيز در جواب نامه به امام مي‌نگارد:

“اما بدان که پدرت موسي بن جعفر رحلت نکرده و او زنده و پابرجاست و هركس ذكر كند كه او مرده، خود باطل گفته است. بدان که اگر بنا بر ادعاي تو رحلت هم کرده باشد، باز هم از اين اموال، چيزي به تو داده نمي‌شود؛ زيرا پدرت در اين رابطه به من چيزي نگفته بود. “

گاهي افرادي از واقفیه براي امام نامه نوشته، از آن حضرت جواب مي‌خواستند. در اين باره از احمد بن ابي نصر بزنطي چنين نقل شده است:

” من در موسي بن جعفر توقف نموده، امامت امام رضا را قبول نداشتم، تا اينکه نامه اي به امام هشتم نوشتم و مسائلي را از او پرسيدم. در اين ميان، يکي از مسائل مهم را فراموش کردم؛ اما هنگامي که جواب امام را دريافت نمودم، ديدم جواب همة مسائل و از جمله آن مسأله که فراموش کرده بودم، از جانب امام به دستم رسيد. من از اين جريان به خود آمده، از ادعاي مهدويت دربارة موسي بن جعفر بازگشتم و امامت امام رضا را پذيرفتم. پس از آن از امام تقاضاي ملاقات نمودم و امام در آخر همان روز مرا پذيرفت.”

۵- استدلال به روايات رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و امامان معصوم عليهم السلام

يکي ديگر از رويکردهاي مبارزاتي امام رضا عليه السلام برابر ادعاي واقفیه بازگفتن و استدلال به روايات از اجدادش درباره امامت دوازده امام و تبيين و تطبيق مصداق مهدي موعود به دوازدهمين امام است که بر اين اساس، ادعاي مهدي موعود دربارة امام هفتم عليه السلام برخلاف روايات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و امامان معصوم عليهم السلام است که واقفیه آنان را به امامت قبول دارند.

در روايتي از حسين بن خالد نقل شده است که امام رضا مي‌فرمود:

هر کس دوست دارد که به دين من تمسک جويد، بايد به علي بن ابي طالب که وصي و جانشين من است، اقتدا كند و پس از اميرالمؤمنين و دو فرزندم، حسن و حسين و پس از آن به فرزندان حسين و من ولد الحسين تسعة ائمة تاسعهم القائم من ولدي.

همچنين در روايت ديگري امام رضا عليه السلام از پدرش موسي بن جعفر و از پدران بزرگوارش تا اميرالمؤمنين عليه السلام و آن حضرت از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نقل مي‌فرمايد که آن حضرت فرمود:

من و علي پدران اين امت هستيم. هر کس ما را بشناسد، خدا را شناخته و هر کس ما را انکار کند، گويي خدا را انکار نموده است. بعد از ما دو فرزندم، سيد جوانان اهل بهشت حسن و حسين و پس از ايشان، نُه نفر از فرزندان حسين پيشوايان اين امت هستند که نهمين آنان قائم ومهديِ آنان است.

۶- بيان تطبيقي علامات ظهور با دوازدهمين امام

يکي ديگر از روش‌هاي علمي و کاربردي امام براي ابطال ادعاي واقفیه، بيان علامات و نشانه‌هاي عصر ظهور مهدي موعود و تطبيق آن با شخصيت امام دوازدهم بود که با شيوه‌هاي مناسب بازگومي كرد.

در روايتي از اباصلت هروي نقل شده است: از امام رضا عليه السلام دربارة علامت قائم پرسيدم؛ فرمود:

نشانه او اين است که سنش بالا است؛ اما چهره اش جوان. کسي که به او نگاه کند، گمان مي‌کند که چهل ساله يا کمتر است. زماني که قائم قيام کند، در سلام‌ها به او گفته مي‌شود: سلام بر تو اي ذخيره خداوند!

همچنين علي بن فضال از پدرش نقل كرده است که امام رضا عليه السلام فرمود:

شيعيان پس از درگذشت سومين فرزندم گرفتار حيرت مي‌شوند؛ زيرا امام آن‌ها از نظرشان غائب مي‌شود.

بعد درباره فلسفه غيبت او فرمود: لئلا يکون في عنقه لاحد حجة اذا قام بالسيف.

امام رضا عليه السلام در مورد ديگري فرمود:

چه نکو است صبر و انتظار کشيدن فرج! پس بر شما باد که صبر كند. اين امر (فرج) آن گونه که مردم مي‌خواهند، واقع نمي‌شود؛ بلکه آن، از امور خدا است.

در روايت ديگري از امام رضا عليه السلام نقل شده است که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

سوگند به آن خدايي که مرا به حق برگزيد! يکي از فرزندانم غايب مي‌شود تا آن زماني که بعضي مردم نااميد شده، گويند ديگر به خاندان پيامبر احتياج نيست و بعضي در ولادت او شک كنند.

نگارش اين مقدار روايت با استناد به امام رضا عليه السلام درباره نشانه‌ها و زمان ظهور، نمايانگر اين حقيقت است که آن حضرت با تطبيق زمان ظهور براي زمان آينده، مي‌خواست آشفتگي‌ها و تزلزلي را که توسط واقفیه در فرهنگ شيعي ايجاد شده بود، مداوا كرده، فرهنگ انتظار را براي شيعيان زنده نمايد.

۷- معرفي مصداق مهدي منتظر

تعيين مصداق مهدي منتظر، از صريح‌ترين و روشنگرانه‌ترين موضع گيري‌هاي امام برابر واقفیه بوده است که در يک عمليات مقابله‌اي و تطبيق مصداق، ادعاي آنان را باطل كرده است. اكنون به شواهدي در اين باره اشاره مي‌كنيم:

در روايت از حسين بن خالد نقل شده است که امام رضا عليه السلام درباره مصداق قائم فرمود: روزي جدم اميرالمؤمنين به فرزندش امام حسين فرمود:

يا حسين نهمين فرزند تو قيام کننده به حق، و ياري کننده دين، و گسترش دهنده عدالت است.

نيز در معرفي قائم فرمود:

پدر و مادرم فداي او باد كه هم نام جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و شبيه به موسي بن عمران كه از روشنايي انوار قدس روشني مي‌گيرد.

بنا بر روايت ديگر در زمان امامت امام رضا درباره مصداق قائم مردم به تشويش خاطر افتاده بودند و حتي بعضي شيعيان مانند ايوب بن نوح خود آن حضرت را قيام کننده به عدل مي‌دانستند. امام رضا عليه السلام براي برطرف شدن آن شبهات مي‌فرمود:

خداوند براي اين امر برپاداشتن عدل يکي از فرزندان ما را برمي گزيند، در حالي که ولادت و محل زندگي او مخفي است، اما نسبش آشکار است.

هم چنين از حسين بن خالد نقل شده از امام رضا عليه السلام سؤال شد: “مراد از قائم از شما خاندان کيست؟” حضرت فرمود:

الرابع من ولدي . . . . . . هو الذي يشک الناس في ولادته و هو صاحب الغيبة قبل خروجه. فاذا اخرج أشرقت الأرض بنوره و وضع ميزان العدل بين الناس فلا يظلم أحدٌ أحداً و هو الذي ينادي مناد من السماء يسمعه جميع أهل الأرض بالدعاء إليه يقول ألا إن حجة الله قدظهر عند بيت الله فاتبعوه فإن الحق معه و فيه

فقرات بیان شده نشان دهنده این است که هيچ يك با امام موسي بن جعفر عليه السلام قابل تطبيق نيست. به همين سبب مي‌توان ادعا كرد که امام رضا عليه السلام در بيان اين حديث درپي مبارزه با واقفیه و تبيين مصداق واقعي مهدويت‌گرايي در انديشه شيعه اثنا عشري بوده است.

همچنين آن حضرت درباره مصداق مهدي موعود به ريان بن صلت فرمود:

با مهدي عصاي موسي و انگشتر سليمان است. او چهارمين فرزندم است که خداوند او را تا زماني که بخواهد، در پناه خود نهان نموده، پس از آن، آشکار كند و زمين را پر از عدل سازد، آن گونه که پر از جور و ستم شده بود.

در اين باره روايات فراوان از امام رضا عليه السلام درباره تعيين مصداق مهدي منتظر در منابع وجود دارد که ما براي طولاني نشدن مقاله، از نگارش آن خودداري مي‌نماييم.

۸- منع شيعيان از ارتباط با واقفیه

در اين نوع از مبارزه، امام به شيعيان خود دستور مي‌داد از مجالست و همراهي با واقفیه دوري كنند.

در بعضي منابع آمده است: “شيعه را از هم نشيني و آميختن با آنان نهي مي‌كرد”.

بر اساس همين ارشاد امام رضا عليه السلام بود که درباره رفتار شيعيان با واقفیه نقل شده است:

فإن الإماميه کانوا في غاية الاجتناب و التباعد عنهم حتي أنهم کانوا يسمونهم الممطوره أي الکلاب التي أصابها المطر.

در اثر همين روشنگري‌هاي امام رضا عليه السلام بود که بعضي از شيعيان با جان و دل، کنار امام خود با واقفیه عملاً مبارزه كردند؛ براي نمونه يونس بن عبدالرحمن گويد:

پس از شهادت موسي بن جعفر و ادعاي مهدويت آن حضرت توسط وکلايش، دريافتم که آنان به حضرت رضا ستم مي‌کنند، لذا پيوسته امامت امام رضا را تبليغ مي‌كردم، تا اينکه مروان بن زياد قندي و علي بن ابي حمزه نزد من آمده، به من گفتند: “تو چرا مردم را به سوي او (امام رضا) مي‌خواني؟ اگر مال مي‌خواهي، ما تو را بي نياز مي‌کنيم” و گفتند: “ما براي تو ده هزار دينار ضمانت مي‌کنيم. از تبليغ به نفع علي بن موسي الرضا دست بردار”.

برابر آنان مقاومت كرده، گفتم:

“ما کنت لأدع الجهاد في امر الله علي کل حال فناصباني و أضمرا لي العداوة”.

نتيجه

از آنچه درباره واقفیه نگارش يافت، معلوم شد فرقه واقفیه به سبب پيامد‌هاي سياسي و فرهنگي و با انگيزه صرفاً دنيا‌گرايي و پس از شهادت امام کاظم به وجود آمد که با سوء استفاده از انديشه مهدويت‌گرايي در جامعه شيعي براي رسيدن به آرزوهاي مادي خود، رحلت امام موسي کاظم عليه السلام را انکار كرده، با ارائه تفسير غلط از بعضي روايات در ميان شيعيان، اين شبهه را ايجاد نمودند که امام موسي بن جعفر از دنيا نرفته است؛ بلکه او همان امام قائم است.

برابر اين گروه، امام رضا عليه السلام موضع‌گيري كرده، با روش‌هاي مناسب با آن‌ها به مبارزه برخاست که در مسير اين مبارزه، بعضي از اصحاب و ياران امام نيز نقش داشتند.

در مجموع بازتاب روشن مبارزه امام بيدارسازي افکار شيعيان برابر واقفیه بود که حتي طبق اسناد و مدارک، افراد زيادي از پيروان واقفیه به امام پيوسته، از واقفي‌گري توبه كردند.