شبهه
چرا می گویند قران تحریف نشده در حالی که کتابهای آسمانی گذشته همگی تحریف شده اند؟
جواب
اول این را بگوییم که وقتی در مورد مسئله تحریف قرآن صحبت می کنیم منظور مان این نیست که کسی در خواندن یا نوشتن قرآن چیزی را کم و زیاد بخواند یا بنویسد؛ این اسمش تحریف نیست بلکه تحریف آن است که به قرآن چیزی اضافه یا از آن کم شود و بعد به همین شکل در میان مسلمانان به عنوان کلام خدا شناخته شود.
دوم اینکه کسی که ادعای تحریف قرآن را دارد باید نسخه اصلی آنرا داشته و با تطبیق دادن نسخه اصلی و نسخه مورد ادعا، مسلمانان را متقاعد کند که قرآن رایج، دستخوش تحریف شده است
سوم اینکه باید مشخص کند کجای قرآن تحریف شده
با این سه مقدمه می گوییم، در مورد تحریف قرآن ۳ نظریه وجود دارد
اول اینکه بگوییم چیزی به قرآن اضافه شده
دوم اینکه بگوییم چیزی از آن کم شده
سوم اینکه بگوییم چیزی از آن جابجا شده
کسی طرفدار فرضیه اول نیست و نمی گوید کلمه یا آیه ای به قرآن اضافه شده چون این ادعایی است که اگر کسی بگوید باید آن کلمه یا آیه را بیاورد و محلش را در قرآن- با ذکر دلیل(مثلا روایت)- مشخص نماید.
در مورد گزینه دوم هم تا کنون کسی به طور مشخص ادعای قابل توجهی ننموده و مشخص نکرده که دقیقا در کجای قرآن و در چه آیه ای چنین تحریفی صورت گرفته و چیزی از آن کم شده است؛ تمام ادعایی که در این میان مطرح است صرفا در قالب احتمالاتی نادرست است؛ مثلا می گویند: "چون کتب آسمانی قبلی تحریف شده پس حتما قرآن هم تحریف شده!!!" یا می گویند: "حضرت علی علیه السلام اقدام به جمع آوری قرآن نمود و آن را به خلفا عرضه کرد ولی آنها نپذیرفتند..." و از این ماجرا نتیجه می گیرند که پس میان قرآنی که نزد حضرت علی علیه السلام و قرآنی که نزد مسلمانان بوده فرق وجود داشته وگرنه چه دلیلی دارد که خلفا آنرا نپذیرند؟! و این ادعاها را با این فرض که چیزی از قرآن کم شده مطرح کرده اند!
مشخص است که چنین دلایلی بیشتر از اینکه باعث تفکر و تحقیق باشد باعث تاسف و تحقیر است و بیشتر از آنکه یک دلیل علمی باشد یک فکاهی علمی است که بر اساس پیش فرضها و استدلالهای نادرست بنا شده است! جالب اینجاست، کسانی از مسلمانان که قائل به تحریف قرآن هستند آن را به عنوان یک کتاب مقدس قبول داشته و خواندن آن را ثواب دانسته و به شفاعت آن در قیامت اعتقاد دارند در عین حال چنین نظراتی درباره آن می دهند که این خود جای تعجب دارد!!
در مورد گزینه سوم هم که برخی می گویند چند آیه است که در قرآن جابجا شده، نتوانسته اند محل دقیق این آیات را مشخص کنند! نهایت ادعای آنان این است که می گویند این آیات با ماقبل و مابعد خود همخوانی ندارد! که این هم بیشتر بر مبنای ذوق و سلیقه شخصی و دلایل ضعیفی است که بر سر آن اجماعی وجود ندارد.
نتیجه اینکه، بحث تحریف قرآن هیچگاه در بین مسلمانان طرفدار جدی پیدا نکرده و این مسئله تنها در سطح یک بحث علمی ما بین علما باقی مانده و در بین مردم نه با اقبال که با مخالفت هم روبر شده است.
از اینها که بگذریم دلایلی برای نفی تحریف قرآن وجود دارد که ذیلا به برخی از آنها اشاره می کنیم:
۱- چون تحریف برای تحریف کننده باید دارای منفعت باشد منفعتی که دست به تحریف کتاب آسمانی میلیاردها مسلمان در طول تاریخ بزند
حال، کسی که می گوید قرآن تحریف شده باید به این سوال جواب دهد که این کار چه منفعتی می توانسته برای تحریف کننده داشته باشد؟
نمونه اول:
معاویه فردی زر اندوز و دنیا پرست بود و مال و ثروت زیادی برای خود فراهم آورده بود. ولی در قرآن آیه ای بود که چنین افرادی را سرزنش می کرد: " يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ كَثيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَالَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها في سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ " (اى كسانى كه ايمان آورده ايد بسيارى از علمای [اهل كتاب] و راهبان، اموال مردم را به باطل مى خورند و [آنان را] از راه خدا بازمى دارند و آنها را كه طلا و نقره را گنجينه [و ذخيره و پنهان] مى سازند و در راه خدا انفاق نمى كنند به مجازات دردناك بشارت ده.)
طبق این آیه، معاویه به خاطر زر اندوز بودن شامل عذاب الهی می شد. به همین خاطر معاویه می خواست حرف« واو» را از ابتدای «وَالَّذینَ» بردارد تا شامل کسانی نگردد که به ثروت اندوزی متهم می شوند. از این رو دستور داد تا، این آیه را بدون "واو" بخوانند. ابوذر از این ماجرا باخبر شد، شمشیر کشید و گفت: آن را از دوشم پایین نمی گذارم تا "واو" در جای خود قرار گیرد. این "واو" باید باشد تا جمله مستقل باشد و مسلمان و غیر مسلمان در یک جامعه انسانی حق ثروت اندوزی نداشته باشند.
اُبَیِ بن کعب نیز، عثمان را که از این ماجرا پشتیبانی می کرد تهدید به مرگ کرد و بدین ترتیب از برداشته شدن حرف"واو" در این آیه جلوگیری شد.
نمونه دوم:
خلیفه دوم که از انصار بود تصمیم گرفت در قرائت آیه ۱۰۰ سوره توبه «وَالسّابِقُونَ الاَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجرینَ و الاَنصارِ وَالَّذینَ اتَّبَعوُهُم» واژه «انصارِ» را « انصارُ» بخواند و حرف « و» را نیز از ابتدای «الّذین» بردارد تا نشان دهد که جایگاه انصار منوط به تبعیت آنان از مهاجران است. این بار نیز عده ای از مسلمانان که از ماجرا مطلع شدند به عمر اعتراض نموده و تأکید کردند که آیه آنچنان که او قرائت میکند، نیست و از تغییر آن جلوگیری کردند.
نمونه سوم:
عمر بر این باور بود که در قرآن آیهای وجود دارد که مجازات شخص زناکار در آن ذکر شده اما از قرآن حذف گردیده، ولی از اینکه این باور را اعلام کند و مردم او را به افزودن بر کتاب خدا متهم کنند، میهراسید در نتیجه از تصمیم خود منصرف شد.
از این مثالها مشخص می شود که اولا در موارد ذکر شده و مشابه آن، تغییر برای تغییر دهنده دارای منافعی بوده و ثانیا معلوم می شود که مسلمانان حتی نسبت به تغییر حروف و حرکات و اعراب قرآن نیز حساسیت ویژه ای داشتند چه رسد به کلمات و آیات! و از تغییر آن جلوگیری می کردند با این اوصاف مشخص می شود در طول تاریخ حتی زمانی که برخی افراد برای حفظ منافع خود ممکن بود باعث تحریف قرآن شوند مسلمانان در مقابل آن ایستادگی می کردند.
2- از همان ابتدا که قرآن نازل شد مسلمانان اقدام به حفظ آن نمودند و برای جلوگیری از فراموش شدن قرآن در جلسات به تمرین و تکرار آیات می پرداختند و در این بین اگر کسی آیه یا کلمه ای را اشتباه می خواند دیگران به او تذکر می دادند.
3- در زمانهایی خاص مانند ماه رمضان که قرائت قرآن ثواب بیشتری داشت؛ مسلمانان اقدام به ختم قرآن کرده و این کار از همان سالهای اولیه ی نزول قرآن به صورت سالیانه تا زمان ما ادامه دارد و همین کار باعث آشنایی و ارتباط بیشتر مردم با قرآن شده و از کم و زیاد شدن آن جلوگیری می کرد.
4- در اسلام توصیه زیادی به روخوانی قرآن شده، از این رو همواره مسلمانان نسبت به این امر اهتمام داشته و همیشه جلسات آموزش روخوانی قرآن در بین مسلمانان رواج داشته است. در این جلسات که تمامی سنین در آن شرکت داشتند، مسلمانان، خواندن درست کلمات قرآن را فراگرفته و سعی می کردند آن را با دقت فراوان و بدون غلط خوانده و اصول و قواعد روخوانی را رعایت نمایند که این خود باعث دقت و آشنایی بیشتر فراگیران با تک تک کلمات قرآن شده و از تحریف آن جلوگیری می کرد.
5- خواندن قرآن ثواب و پاداش دارد به همین خاطر از همان ابتدا بسیاری از مسلمانان، روزانه آنرا تلاوت نموده و این قضیه موجب تکرار و یادآوری قرآن بین مسلمان شده و باعث جلوگیری از تحریف می شد.
6- زبان قرآن عربی است و کسی ترجمه های قرآن را قرآن نمی داند؛ از این رو همیشه متن عربی آن در اختیار مسلمانان بوده و هست که این امر به خودی خود باعث می شده تا اگر کسی در مورد صحت قرائت آیه ای و یا حتی کلمه ای شک داشته بتواند به قران مراجعه کرده و آن را با شنیده خود بسندجد که آیا درست تلاوت شده یا تحریفی در آن صورت گرفته!!. جالب اینکه متن اصلی کتب مقدس سایر ادیان یا اغلب در دسترس عموم نبوده یا ترجمه های آن مورد استفاده قرار می گرفته و این باعث شده تا حتی در همین سالهای اخیر هم در هر بار ترجمه، تعدادی کلمه به آنها اضافه یا از آنها کم شود. (این مسئله با مراجعه به نسخه های قبلی قابل مشاهده است)[1]
7- مورخان، کاتبان وحی را تا ۴۳ نفر هم نوشته اند کسانی که پیامبر در زمان حیات خود شخصا بر نوشته های آنان نظارت داشتند تا اشتباهی در نگارش قرآن صورت نگیرد در حالی که هیچ یک از کتب آسمانی دیگر به این شکل نوشته نشده؛ به عنوان مثال انجیل مسیحیان ۶۰ سال پس از مسیح توسط یکی از شاگردان وی نوشته شد( متی نوشته هایش را از مرقس گرفته در حالی که مرقس هیچ گاه شاگرد مسیح نبود، از این جهت با توجه به اینکه دو شخص به نام متی در تاریخ آن زمان مشهور بوده اند برخی مورخین در اینکه آیا این متی همان متای حواری بوده یا نه تردید دارند و می گویند اگر این شخص همان متای حواری بوده چرا نوشته هایش را از شخصی که از شاگردان مسیح نبوده گرفته است؟!!!)
8- از آنجایی که قرآن قانون اساسی اسلام ، دستور العمل زندگی، برنامه حکومت و یک کتاب کاربردی برای زندگی مسلمانان است بحث ترجمه و تفسیر برای بهره گیری بهتر از آن به شکل جدی همیشه در بین مسلمانان رایج بوده تا آموزه های قرآن در جای جای زندگیشان جاری شود. طبیعی است جامعه ای که مردمش چنین رویکری نسبت به کتاب آسمانیشان داشته باشند امکان بروز تحریف کتابشان وجود ندارد؛ چون مراجعه مستمر به آن باعث می شود تا اگر تغییری در آن رخ دهد همگان متوجه آن شده و با این پدیده مقابله نمایند. این در حالی است که این مهم درباره سایر کتب آسمانی صدق نمی کند به عنوان مثال کتاب مقدس یهودیان دو مرتبه مفقود شده و پس از گذشت چند قرن(و بنا به گفته فقط یک نفر) دوباره پیدا شده؛ جالب اینکه ماجرای گم شدن تورات در خود تورات هم آمده! پس کسی که توانسته ماجرای گم شدن تورات را به این کتاب اضافه کند می توانسته هر چیز دیگری را هم به آن افزوده یا از آن کم نماید!!! [2]
نکته قابلتوجه این است که بهقدری گمشدن تورات طولانی بوده که در اثر آن چند نسل از یهودیان منحرفشده و برخی هم بتپرست شده بودند و کارهایی انجام می دادند که پیش از آن انجام نمی دادند.[3]
نتیجه اینکه:
با دلایلی که ذکر شد احتمال کم و زیاد شدن حتی یک حرف از قرآن با رابطه همیشگی، کاربردی و سازنده ای که مسلمانان با قرآن داشته اند نزدیک به صفر است در حالی که این قضیه درباره کتابهای آسمانی دیگر صدق نمی کند و مثلا چنین نبوده که در مقطعی از تاریخ، قرآن مفقود؛ و سپس کتابی به نام قرآن تالیف شده و در میان مسلمانان به نام قرآن مشهور گردد ؛ بدین ترتیب ایراداتی که در این باره به قرآن وارد می شود قابل اعتنا نبوده و هیچ خدشه ای به اعتبار قرآن وارد نخواهد کرد.
پی نوشت:
[1]. کتاب مقدس به معنای نوشته های مقدس(کلام الهی) است یعنی کتابی مقدس است که از طرف خدا باشد. این در حالی است که بخش بسیار کمی از اناجیل، گفته های خدا(مسیح) است و مابقی یافته ها و بافته های کسانی است که حتی از یاران مسیح هم نبوده و برخی از آنان حتی مسیح را هم ندیده اند! تکلیف تورات هم که مشخص است. چون اصل تورات بر روی چند لوح سنگی بوده که موسی آنها را از کوه طور آورده که یهودیان آن را محدود به ده فرمان می دانند ولی منبع مابقی آن که بیش از صد صفحه است مشخص نیست!! در حالی که یهودیان آن را کتاب مقدس و از جانب خدا می دانند! [2]. در کتاب مقدس ماجرای گم شدن تورات اینطور آمده است:«یک روز حِلقیا، کاهن اعظم نزد شافان، منشی دربار رفت و گفت: در خانه خداوند، کتاب تورات را پیداکردهام. سپس کتاب را به شافان نشان داد تا آن را بخواند. وقتی شافان گزارش کار ساختمان خانه خدا را به پادشاه میداد در مورد کتابی که حلقیا در معبد پیداکرده بود با او صحبت کرد. سپس شافان آن را برای پادشاه خواند.»
[3]. کتاب دوم تواریخ، 34: 8 – 20