در قسمت قبل به بخشی از انحرافات احمد الحسن پرداختیم در این قسمت به بخش دوم این انحرافات می پردازیم.
وی در تفسیر «ألم» معتقد است که «أ» به فاطمه، «ل» به علی و «م» به محمد اشاره دارد. نخستین اشکال آن است که دلیل این مدعا چیست؟
اگر ملاک، اولین حرف این اسامی است این ملاک صرفا در محمد وجود دارد و در فاطمه و علی، حروف مربوط، نخستین حرف نیستند. بر این اساس، باید گفت که فاطمه با حرف «ف» شروع شده که اساسا جزء حروف مقطعه نیست و علی نیز با حرف «ع» شروع شده که تنها دو بار در حروف مقطعه آمده است. اگر همین ملاک در مورد اسامی سایر اهل بیت(علیهم السلام) استفاده شود، در مورد نام امام ششم یعنی «جعفر» باید گفت حرف «ج» نیز در زمره حروف ظلمانی است!
اشکال فاحش دیگر این که بر فرض، ملاک، نخستین حرف نباشد؛ بلکه حرفی باشد که احمد الحسن دلخواهانه انتخاب کرده است آن گاه، به چه سبب حرف «أ»، یعنی همزه با حرف الف ممدوده در کلمه فاطمه یکی انگاشته شده است؟
ادعای عجیب دیگر این است که میزان معرفت هر یک از معصومان به میزان تکرار حرفشان در قرآن بستگی دارد: اگر مراد احمد الحسن، میزان تکرار حرف در حروف مقطعه باشد، صرف نظر از بیمبنا بودن این ادعا، نتیجه این خواهد بود که از آن جا که نام حرفی که مثل نام محمد است، «م» است و این حرف، پرتکرارترین حرف در حروف مقطعه است؛ جایگاه حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) بالاتر است. حال نکته این است که نام امام پنجم و نهم و دوازدهم نیز محمد است و با همین منطق باید گفت که معرفت این سه امام همانند پیامبر(صلی الله علیه و آله) و از حضرت علی(علیه السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیها) بالاتر است؛ ضمن این که اگر در مورد نام امام هفتم ملاک اولین حرف نام ایشان باشد، نام موسی نیز با «م» شروع شده و لذا معرفت امام کاظم(علیه السلام) نیز باید به همین صورت باشد. باز هم با این منطق باید گفت که نام امام چهارم و هشتم و دهم نیز با «ع» شروع شده و لذا معرفت این سه امام، همانند معرفت حضرت علی(علیه السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیها) است. اگر در نام حسن و حسین(علیهما السلام)، ملاک اولین حرف باشد، حرف «ح»، ۷ بار آمده است. نتیجه آن میشود که با همین منطق، معرفت امام دوم، سوم و یازدهم، از سایر امامان کمتر است، به جز امام ششم که نخستین حرف از نام آن حضرت، اساسا در حروف نورانی نیست!
سایر ادعاهای احمد الحسن، مانند این که محمد در مقابل «الله»، علی در مقابل «الرحمن» و فاطمه در مقابل «الرحیم» است؛ نیز کاملا بیمبنا و بیمنطق است.
سوم. آیه ۱۲۴ سوره بقره در مباحث مربوط به امامت چه در روایات چه در کتابهای کلامی، بسیار پرکاربرد است:
در روایات و منابع کلامی، مصادیق مختلفی برای «ظلم» عنوان شده است. در این جا به کلام شیخ صدوق در معانی الأخبار بسنده میکنیم:
قوله عزوجل “لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ” و الظلم وضع الشيء في غير موضعه و أعظم الظلم الشرك قال الله عز و جل “إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ” و كذلك لا يصلح للإمامه من قد ارتكب من المحارم شيئا صغيرا كان أو كبيرا (صدوق، ۱۳۶۱: ص۱۳۱).
بنابراین، آنچه مسلّم است این که ظلم در این آیه، به نوعی گناه اشاره دارد که میتواند مصادیق متعددی داشته باشد. با این حال، احمد الحسن، که گویا خاص بودن خود را در مخالفت با ظواهر آیات و صریح روایات میبیند تفسیر کاملا متفاوتی ارائه میکند:
او می گوید مراد خداوند این است که بعضی از انبیا در مقایسه با انبیای برتر از خود، ظالم هستند و به همین سبب، به درجه «امامت» نخواهند رسید!
اشکال مهم در این تفسیر، مخالفت آن با تفسیر این آیه در روایات ائمه(علیهم السلام) است؛ روایاتی که صراحتا مراد از ظلم را بت پرستی و شرک دانستهاند؛ از جمله:
در تفسیر آیه “لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ” «خداوند فرمود: عهد من به ظالمین نمیرسد. پس هر کس بت یا صنمی پرستیده باشد نمیتواند امام باشد.» (کلینی، ۱۳۶۵: ج۱، ص۱۷۴)
بنابراین، در روایات اهل بیت(علیهم السلام)، «ظلم» در آیۀ ۱۲۴ سوره بقره به بت پرستی، کفر، شرک و فسق تفسیر شده است. حال چگونه میتوان این امور را به انبیا نسبت داد و ادعا کرد که مراد از «الظالمین»، انبیای ظالم است؟!
چهارم. تطبیق بیمعنای دیگر احمد الحسن، به «دابۀ من الأرض» در آیه: ” وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّۀ مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ” (نمل: ۸۲) مربوط است. وی بر این اساس، خودش را «دابۀ من الأرض» معرفی میکند.
در حالی که در روایات ما منظور از دابه الارض را امیرالمومنین علیه السلام معرفی می کند.
ـ فروي في الخبر أن رسول الله(صلی الله علیه و آله) انتهى إلى أمير المؤمنين(علیه السلام) و هو راقد في المسجد قد جمع رملا و وضع رأسه عليه فحركه رسول الله(صلی الله علیه و آله) برجله و قال قم يا دابة الأرض فقال رجل من أصحابه يا رسول الله أ يسمي بعضنا بعضا بهذا الاسم فقال لا و الله ما هي إلا له خاصه و هو الدابة التي ذكرها الله في كتابه و هو قوله عز و جل:
ثم قال رسول الله(صلی الله علیه و آله) يا علي إذا كان آخر الزمان أخرجك الله في أحسن صورة و معك ميسم فتسم به أعداءك (حسینی استرآبادی، ۱۴۰۹: ص۴۰۱).
با وجود این روایات چگونه میتوان آیه را بر فردی غیر از امام علی(علیه السلام) تطبیق داد؟
بنابراین، احمد الحسن معتقد است خودش قبل از رجعت، به عنوان «دابۀ من الأرض»، خروج میکند و امام علی(علیه السلام)، «دابۀ من الأرض» بعد از رجعت است!؛ اما دو اشکال عمده بر این دیدگاه وارد است:
آن چه در آیه ذکر شده است، «دابۀ مِنَ الأرض» است که تصریحاً بر یک شخص تطبیق میکند، نه بر دو نفر. اگر خروج دو نفر با یک عنوان مورد نظر آیه بود، میبایست از تثنیه استفاده میشد.
نکته مهم این است که روایاتی که «دابۀ مِنَ الأرض» را به حضرت علی(علیه السلام) تطبیق دادهاند، با ذکر آیه ۸۲ سوره نمل چنین کردهاند. بر این اساس، چگونه احمد الحسن میتواند عین همین آیه را نقل کند و آن را بر خود تطبیق دهد و در عین حال، ادعا کند که به آن روایات نیز پایبند است؟!
نتیجهگیری
احمد الحسن، حتی با این ادعا که وی از علومی بهرهمند است که دیگران از آن بیبهرهاند؛ نمیتواند پاسخگوی اشکالاتی باشد که یا بر اساس مبانی خودش و یا بر اساس روایات موجود در منابع حدیثی، بر وی وارد است. روشن است که اگر ادعاهای بدون دلیل و مبنای وی در تطبیق آیات، در زمره اشتباهات او قرار میگرفت، فهرست بلندبالایی از این گونه اشتباهات شکل میگرفت.
مواردی که در این مقاله به آنها اشاره شد، صرفا بخشی از اشتباهات احمد الحسن در مقوله تطبیق آیات قرآن است. بر این اساس، منحصر کردن «امةً وسطاً» به پیروان خود، خلاف صریح آیه و واقعیتهای تاریخی است. تبیین احمد الحسن از حروف مقطعه و روش محاسباتی وی با استفاده از این حروف، اشکالات متعددی به همراه دارد؛ به گونهای که خود وی نيز نمیتواند به این لوازم پایبند باشد. همچنین تطبیق «الظالمین» در آیۀ ۱۲۴ سوره بقره بر «انبیای ظالم» و نیز نکات تطبیقی وی درباره ” رب المشرقین و رب المغربین”و نیز «دابۀ من الارض» در تعارض صریح با آیات و روایات است.
چنان که قبلا گفته شد اشتباهات احمد الحسن به این موضوع منحصر نیست، بلکه وی در تمام موضوعات اسلامی، از جمله قرآن، حدیث، کلام، فقه و تاریخ و غيره اشتباهات فاحشی مرتکب شده است. نکته مهم آن است که با توجّه به نوع نگاهی که پیروان احمد الحسن به وی به عنوان مهدی اول و امام معصوم دارند؛ اگر در میان دهها اشکال موجود، صرفا یکی از آنها اثبات شود، اساس و بنیان این رویکرد ویران خواهد شد.