اخيراً در بحرين گروهي پا به عرصه وجود نهاده که به گروه«سفارت يا باب المولي» معروف شده است. اين گروه طرفدار شخصي به نام «عبدالوهاب بصري» هستند. او در زندان بحرين، ادعاي ارتباط با نمايندة امام مهدي(علیه السلام) در خواب را ميکرد و ميگفت: برخي اوامر و نواهي از جانب ايشان به او رسيده است. گروهي اين ادعاي او را باور کردند و برخي از کساني که با او در زندان به سر ميبردند به او ايمان آوردند. هنگامي که اين گروه در پايان دهة هشتاد ميلادي از زندان آزاد شدند، با مخالفت شديد علماي بحرين مواجه شدند، زيرا علما معتقد بودند که اين دعوت آنها بدعت است. به همين دليل از مراجع مختلف، در مورد ايشان استفتا شد و آنها همگي دعوت او را بدعت خواندند، و بر ضرورت جلوگيري از فعاليتهاي آنها تأکيد کردند.
با فرا رسيدن دهة نود، اين گروه فعاليتهاي خود را گسترش داد و افراد زيادي را جذب خود کردند. آنها بر زنان، به ويژه زنان ثروتمند تمرکز کرده بودند و به دليل جوّ باز موجود در آن زمان، توانستند پروانة تأسيس انجمني به نام «جمعيت بازسازي فرهنگ اجتماعي» را بگيرند.
الف ـ چگونگي طرح دعوي سفارت امام مهدي(عجل الله فرجه)
اين عوامل در جوّ محيط زندان نهفته بود. شرايط و محيط زندان به نوعي باعث به وجود آمدن روحية شکست و دلزدگي رواني و پشيماني شديد به دليل اشتباهات گذشته و فاش ساختن اسرار بسياري از مؤمنان بود که از طريق شکنجه و بازپرسي از زندانيان انجام ميشد. و اين اوضاع و شرايط، زمينه را براي پذيرش انديشهها و افکار نادرست به خوبي آماده کرده بود و اين ايدهها به نوعي ميتوانست جايگزين اين حسّ شکست و نااميدي شود. بدين ترتيب، بسياري از زندانيان جذب اين خوابها و رؤياها شدند و به آن ايمان آوردند.
ب ـ فعاليتها
در زندانهاي منامه دو جريان وجود داشت:
1- جريان سيد محمد شيرازي، گروه سيد هادي مدرسي(الجبهة)
2- جريان سيد محمدباقر صدر، گروه جمعية التوعية (الدعوة)
اوضاع اينگونه شده بود که زندانيان توجه زيادي به خوابهايي که در شب ميديدند، نشان ميدادند و به محض اينکه صبح ميشد، در محوطه هواخوري زندان با هم به گفتوگو ميپرداختند و هر يک از ديگري در مورد خوابهاي شب گذشتهاش سؤال ميکرد.
آنها سپس به تحليل و تفسير اين خوابها ميپرداختند و آن را به واقعيتهاي موجود در زمان خود ربط ميدادند يکي از آنها ميگفت. در کتاب العروة الوثقي مطلبي در مورد یک غسل خاصی خوانده است که هر کس آن غسل را انجام دهد، ميتواند معصوم را ببيند و با او گفتوگو کند. بنابراين سعي کنيد يک نسخه از اين کتاب را وارد زندان کنيد پس از مدتي، آنها توانستند يک نسخه از اين کتاب را وارد زندان کنند. پس از آن، آنها براي انجام اين غسل و سعي در حفظ آن به رقابت با هم پرداخته، پيوسته آن را انجام ميدادند. اين حوادث در زماني اتفاق افتاد که زمستان بود و آب آنجا بسيار سرد و آنها با اين کار ميخواستند درستي و صحّت خط و جهتي را که به آن تمايل داشتند، اثبات کنند و اينچنين نوعي رقابت در اجرا و انجام اين غسل در ميان دو خط و دو گروه پيش آمد.
يکي از جوانان به نام ملا عبدالله عبدالعزيز المالکي ادعا کرد که حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در خواب ديده است و برخي از او خواستند در صورت رؤيت مجدد ايشان، از ايشان سؤال کند که آيا از آنها راضي است يا نه!!. اينچنين، فتنه کم کم پديدار شد و برخي از آن زندانيان به عبدالله در مورد خطرناک بودن اين مسئله و سوء استفاده از برخي از اين امور و رويدادها تذکر دادند.
عبدالله از اين مسئله خشمگين شد و از «شيخ ابراهيم الجفيري»، «احمد عباس خميس»، «استاد عيسي الشارقي»، «شيخ احمد العريبي» و «حميد مسعود» در اين مورد کسب تکليف شد، آنها او را از اين کار نهي کردند و احمد عباس خميس پيش از همه گفت: آيا حضرت زهرا(سلام الله علیها) را ديدهاي يا نه؟ عبدالله پاسخ داد خير نديدهام احمد عباس خميس گفت: تو براي تحمل اين مسئوليت بسيار ضعيف هستي در حاليکه اين امر بسيار عظيمي است و اين نعمتي است که اهلبيت(علیهم السلام) به ما ارزاني داشتهاند، اما خداوند براي اين کار مردي استوار در دين و از نظر جسماني و عقلاني بسيار قدرتمند، آماده ميسازد و او اين مسئوليت را بر عهده ميگيرد. اين سخنان به گوش عبدالوهاب بصري رسيد و از اين سخنان استفاده کرد و از آن به عنوان يک راه براي ورود و پا گذاشتن به اين عرصه استفاده کرد. او پس از مدتي، شروع به تعريف کردن خوابهايي کرد که خط و راه شهيد صدر را مورد ستايش قرار ميداد؛ او پنج خواب را در اين مورد براي ديگران تعريف کرد و اينگونه گروهي ويژه به وجود آورد و آنها شروع به جمع کردن زندانيان کردند؛ که خوابها را به اطلاع آنها ميرساندند و به آن استناد ميجستند.
مضمون خوابها اين بود که عبدالوهاب بصري امام حجت(عجل الله فرجه) را ميديد. او پس از مدتي ادعا کرد امام مهدي(علیه السلام) به او اطلاع داده است که ديگر به خواب او نميآيد بلکه نايب سوم، «حسين بن روح نوبختي» را به عنوان رابط ميان خود و او ميفرستد و حسين بن روح نوبختي ـ بنابر ادعاي عبدالوهاب بصري ـ در شکل و هيبت سيد هادي مدرسي به خواب او ميآمد. هدف از اين نقشه اين بود که او ميخواست دو گروه و دو خط موجود را متحد کند.
او کمکم شروع به تدوين سخناني کرد که به ادعاي او حسين بن روح نوبختي از امام مهدي(عجل الله فرجه) به او ميرساند. اين مطالب بسيار طولاني و با زباني ادبي مشهور بيان ميشد البته در آغاز کار با زبان ساده و عادي بود و اينگونه رسالت عبدالوهاب بصري که «باب المولي» هم ناميده ميشود يا يارانش او را به اين نام ميخوانند، آغاز شد.
بصري در آن ادعا ميکند که امام مهدي(علیه السلام) به او امر فرموده و به او دستور داده تا تمام شيعيان و مسلمانان را مخفيانه براي پيوستن به حزب او دعوت کند. او در شرايطي اين ادعاها را ميکرد که هنوز در زندان به سر ميبرد و در آن زمان برخي از کتابها را مانند يوم الخلاص و کتابهاي شيعي ديگر در مورد روايتهاي مربوط به امام مهدي(علیه السلام) در اختيار داشت. او با استفاده از اين کتابها، سخناني بر زبان ميآورد که شنونده با شنيدن آن گمان ميکرد اين پيام از جانب امام مهدي(عجل الله فرجه) است و البته دوستش «جلال القصاب» او را در اين کار بسيار ياري ميداد.
پس از اينکه برخي از زندانيان او را تصديق کردند، او در تاريخ 20/9/1986 دستور تشکيل کميتهاي براي اداره زندان داد، ادعا کرد که امام مهدي(عجل الله فرجه) به او دستور اين کار را داده است. در تاريخ 22/10/1986 پيامي به اطلاع زندانيان رساند و ادعا کرد که اين پيام از جانب امام(عجل الله فرجه) بوده و اين پيام به منزلة بيعت است و در طيّ سه روز بايد با شخصي برگزيده بيعت شود و اگر کسي با او بيعت نکند، از جمله دشمنان امام مهدي(عجل الله فرجه) و از جمله کساني خواهد بود که به جنگ با اهل بيت(علیهم السلام) ميپردازند، در تاريخ 26/10/1986 او کميته را تبديل به يک حزب منظم و سازماندهي شده کرد و از جمله مواردي که او را براي ادامه دعوت و ادعاهايش ياري داد، اين بود که زندانيان تمام گفتهها و اعمال او را تصديق ميکردند، زيرا عبدالوهاب بصري که به برخي از زندانيان اطلاعاتي در مورد کارهايي که انجام ميدادند به آنها ميداد يا اطلاعات شخصي آنها را به آنها بازگو ميکرد و اين به گونهاي شد که او ادعا ميکرد اين اطلاعات و آگاهيها را در خواب از حسين بن روح نوبختي ميگيرد.
او پس از آنکه توانست برخي را قانع کند که دعوت و کارهايش راست و درست است، زندانيان را جمع کرد و از آنها خواست تا دو صف تشکيل دهند، يک صف، پيروان خطّ راه سيد شيرازي و صف ديگر پيروان خطّ شهيد صدر و در مقابل آنها طشتي قرمز و پر از آب قرار داد و از آنها خواست دستان خود را در آن قرار داده با امام مهدي(عجل الله فرجه) بيعت کنند و وابستگيهاي گذشته خود به اشخاص يا احزاب مختلف را فراموش و اعلام کنند که آنها در يک خط و راه واحد گام برميدارند.
وي به آنها دستور داد در مقابل خداوند سر به سجده فرود آورند و به خاطر نعمت يکپارچه شدنشان، شکر خداوند را به جاي آورند. سپس از آنها خواست از آب آن طشت که آلوده به عرق دستان آنها بود بنوشند، سپس ادعا کرد که امام مهدي(عجل الله فرجه) گنجشکي به نام «فرقد» به سوي آنها ميفرستد و آن گنجشک مراقب آنها است و کارهاي آنها را تحت نظر دارد و آنچه را که اتفاق ميافتد به ايشان خبر ميدهد. اينگونه شد که برخي از زندانيان زماني که گنجشکي ميديدند، ساکت ميشدند و هنگامي که کسي با آنها بحث و جدل ميکرد يا به مخالفت با نظر و عقيدة آنها ميپرداخت، خشمگين ميشدند و ادعا ميکردند که آن شخص، امام مهدي(عجل الله فرجه) را خشمگين کرده و ميگفتند او با امام حجت(عجل الله فرجه) ميجنگد.
بصري، در سلول خود پردهاي قرار داد که آن را از پارچههاي موجود درست کرده بود و پس از آن از زندانيان خواست که هر اتفاقي که در آنجا روي ميدهد و هر چه ميشنوند، به صورت خلاصه ثبت کنند و آن را در تکههاي کاغذ بنويسيد و آن را زير بالش او قرار دهند و او ميگفت حسين بن روح آن نوشتهها را ميخواند و به آن پاسخ ميدهد يا شرح يا توضيحي در مورد آن ميدهد. وي به گروه خود گفت: از آنجا که شما نخستين پرچمداران امام حجت (عجل الله فرجه) هستيد، شايسته است که خود را پاک و تزکيه کنيد و به همين دليل براي آنها برنامههاي خاصّي تعيين کرد.
عبادت و برنامههاي معنوي
1- ورزشهاي سخت و خشن
2- در معرض شکنجه قرار گرفتن
پس از آزادي دوستش جلال القصاب از زندان، سبک و سياق نامهها، پيامها و تعليمات او تغيير کرد و اين پيامها و نامهها، تبديل به نامههاي کوتاه که غالباً از 5 سطر تجاوز نميکرد، شد که حاوي کلمات و سخناني عجيب و نامأنوس بود. جلال القصاب پس از آزادي از زندان، مسئوليت جذب بسياري از مردم از طريق ديدار محرمانه و سري با اشخاص و قرائتِ نامه (بيعت نامه) و آمادهسازي اوضاع براي آزاد سازي افراد ديگر عضو آن گروه که همچنان در بند بودند را بر عهده گرفت.
برنامه اين بود که ميبايست تمام اشخاص صاحبنفوذ در جنبشهاي اسلامي بحرين، از هر جريان يا حزبي، جذب ميشد و اوضاع به گونهاي شد که بيشتر افراد و اعضاي دو جريان اصلي، عبدالوهاب بصري و جلال القصاب شدند و پس از مدتي اکثر اعضاي اين دو سازمان، وارد اين بدعت شده بودند و اين جذب از طريق نيرنگ و فريبي بود که عبدالوهاب و دوستش جلال القصاب به کار ميبستند. اينچنين جلال القصاب، شاه کليد ارتباط با تمام افراد دو جريان را در خارج از زندان به دست آورد. اما اتفاقاتي پيش آمد که اين گروه منحرف پيشبيني آن را نميکردند و آن اقدام برخي افراد داخل زندان براي آگاه ساختن جوانان مؤمن بحرين از اين گروه بود تا از فتنة آتي دوري گزينند. آنان متعهّد شدند علما را در جريان اين دعوت و کارهاي آنها قرار دهند. بدين ترتيب اين زندانيان از طريق خانوادههاي خود که براي ملاقات با آنها به زندان ميآمدند، بسيار مخفيانه و سرّي، نامههايي به علما فرستادند. علما در ابتدا اين شنيدهها و اخبار را باور نميکردند ومنتظر ماندند تا اينها از زندان آزاد شوند و با آنها به روش صحيح بحث و گفتوگو کنند.
برخي از آنها پس از اين گفتوگوها هدايت شده و به راه راست و درست بازگشتند و برخي ديگر به گونهاي شگفتانگيز و عجيب بر عقايد خود اصرار داشتند تا آنکه کار به استفتاء از مراجع بزرگ شيعه کشيده شده باشد که دست از گمراهي و کجروي خود بردارند، اما آنها پس از آن نيز به صورت مخفيانه و بسيار گسترده فعاليت کردند و هنوز هم به فعاليت خود ادامه ميدهند.1
ج ـ بيوگرافي بنيانگذار
عبدالوهاب حسن احمد البصري (بحريني) بنيانگذار اين جريان است. زندگي او سرشار از تناقضات و پريشانيها، و آکنده از شک و شبههها و ابهامهاي زيادي است. در دوران جواني براي يادگيري علوم ديني به ايران سفر کرد و در آن زمان جزو گروه شيرازي بود و چند ماه در آنجا با نام مستعار «تحسين» اقامت داشت. پس از آنجا به مسکو رفت و پس از مدتي براي يادگيري فنون جادو و شعبدهبازي به هند سفر کرد، پس از آن نيز براي يادگيري زبان انگليسي به يکي از کشورهاي اروپايي رفت. بدين ترتيب وي، با اين مسافرتها در بحرين، به عنوان يک مبارز و جهادگر و گاهي به عنوان سفير و نمايندة امام مهدي(عجل الله فرجه) شناخته شده بود.
د ـ افکار و عقايد گروه سفارت بحرين
افکار و عقايد آنها بر پايه خواب و رؤيا استوار بود.
ادّعاي آنها در نهايت به آنجا رسيد که ادعا کردند امام مهدي(علیه السلام) از ميان آنها بابي تعيين کرده است و اين باب، پيش از آن، باب حسين بن روح نوبختي، نايب سوم امام(علیه السلام) بوده است.
آنها پس از آزادي از زندان، ادّعاي خود را با مسئله لطف الهي توجيه ميکردند و ميگفتند: لطف الهي اقتضاي اين را دارد که بندگان خداوند پاک و بلندمرتبه به مقامات عاليه کمال بشري برسند و در اين راه، ناگزير خداوند سببي را که باعث نزديکي آنها به اين امر و رسيدن به اين هدف است، تعيين ميکند و آنها به اين هدف يعني کمال انسانيت نميرسند، مگر اينکه حضرت حجت(علیه السلام) بابي براي خود تعيين فرمايد، تا آن باب، مردم را از حقايق امور آگاه گرداند و زمينه را براي ظهور فراهم سازد.
آنها اين آمادهسازي شرايط را ظهور کوچک و زمينهساز آن ظهور بزرگ ميدانند و از ديدگاه آنان اين چيزي است که انسان براي رسيدن به کمال، نيازمند آن است. آنها بر اين باورند که نيازي به وجود فقها نيست زيرا فقها دربند احکام ظاهري دين هستند و دوران زندگي بر اساس احکام ظاهري دين با ظهور باب المولي که مستقيماً به امام(عجل الله فرجه) وصل است، به سر آمده و در اين حال امام ظاهر شدهاند و اين ظهور اصغر است و با توجه به اين، در شرايط کنوني، بنا به اعتقاد آنها بايد به «باب المولي» که تعيين شده مراجعه کرد، هر چند ممکن است صفاتي که باب المولي داراي آن است، کساني ديگر نيز داراي آن باشند. آنها عقايد گوناگون ديگري نيز دارند. از جمله:
از نظر آنها آية «يمحوالله ما يشاء و يثبت و عنده امّ الکتاب»2 واضح و روشن نيست و در نتيجه آنها مفهوم اين آيه را به مسائل زيادي تعميم دادهاند.
1- آنها در مورد شفاعت اعتقاد دارند که هر کس دوستدار اهل بيت(علیه السلام) باشد، چه دزدي کند، چه زنا و چه نافرماني پروردگار، مورد شفاعت ايشان قرار ميگيرد!!
2- آنها اعتقاد دارند غيرممکن است کسي به پيامبر(صلی الله علیه و آله) دروغ ببندد اما در اين دنيا نتيجة بدِ کار خود را نبيند. آنها اين اعتقاد را دليلي بر صدق دعوي عبدالوهاب بصري ميدانند و ميگويند همين که آسيبي به او نرسيده، خود دليل صدق دعوي اوست.
3- ايمان به مسئله جزيرة خضرا، مثلث برمودا، بشقاب پرندهها؛ آنها اين موارد را از جمله نشانههاي خروج حضرت حجت(عجل الله فرجه) به شمار ميآورند.
4- آنها اعتقاد دارند که از جمله برگزيدگان خداوند هستند و بر اين باورند که آنها به درجه يا موقعيتي بالاتر و باارزشتر از درجه، رتبه و جايگاه ياران امام حسين(علیه السلام) دست يافتهاند، زيرا آنها از جمله نخستين پرچمداران و زمينهسازان امام مهدي(عجل الله فرجه) هستند.
5- آنها توجه خاصي به قرآن و معجزات لفظي، عددي و علمي آن دارند و به گونهاي نادر و عجيب توجّه خاصي به تاريخ نشان ميدهند و تلاش زيادي براي جمعآوري کلمات نامأنوس و قديمي و عجيب و کم کاربرد دارند.
6- آنها بر اين باورند که هدف، وسيله را توجيه ميکند.
7- آنها بر اين باورند که باطل باعث تفرقه است و حق، مردم را متحد کرده و در يک جا گرد ميآورد آنها با استدلال به اين مطلب، ميگويند دعاوي آنها درست و بر حق است زيرا عبدالوهاب بصري با اين دعاوي توانسته است جريانات اسلامي پراکندة موجود در زندان را متحد و يکپارچه کند.
پاورقی
اين مطلب برگرفته از: «شبکه منتديات قرية شهرکان الثقافية» بحرين ميباشد که حاصل يک نشست فرهنگي «شهرکان» بحرين تحت عنوان «سفارة البدعة» شيخ حسن مکي، حسين الفريب المالکي است که شب شنبه برابر با 18/11/2005 م در «ماتم شمالي» برگزار شد.
1- سورة رعد (13)، آية 39. خدا آنچه را بخواهد محو يا اثبات ميکند و اصل کتاب نزد اوست.
ماهنامه موعود شماره 87