جریان «احمد الحسن بصری»، یکی از جریانهای خطرناک در موضوع مهدویت است.
در حالی که استناد به خواب و استخاره، وجه مشترک احمد الحسن با بعضی از مدعیان دیگر است.
ارائه تحلیلهای جدید از روایات و مبانی خاص در رویکرد روایی، او را از ديگران متمایز کرده است.
در چند سال اخیر، فعالیتهای تبلیغی این جریان، چه به صورت مجازی در پالتاک و وب سایتهای مختلف و چه به صورت چهره به چهره افزایش یافته است.
استناد احمد الحسن به بعضی رویکردهای حدیثی رایج در میان گروهی از حدیث گرایان و نیز منطبق ساختن خود با شرایط و حوادث روز، با توجه به زمان شناسی خاص؛ از دیگر ویژگیهای اوست.
این نکات، ضرورت نقد و بررسی این جریان و نشان دادن اشکالات آن را دو چندان میکند. احمد الحسن بصری که مدعی است، مهدی اول و یمانی موعود است، خود را همانند دیگر امامان(علیهم السلام)، از علم الاهی بهره مند و از هرگونه اشکال و اشتباه مصون میداند. بر این اساس، اثبات حتی یک اشکال در کتابهای وی، برای رد تمام ادعاهای او کافی است. اشتباهات احمد الحسن را میتوان در موضوعات مختلف قرآنی، حدیثی، کلامی، ادبی، فقهی و تاریخی دنبال کرد. مقاله حاضر، به شیوه توصیفی ـ تحلیلی و انتقادی، به اشتباهات قرآنی احمد الحسن، با تاکید بر تطبیقهای متعارض با دلایل عقلی و نقلی میپردازد و در این زمینه، به پنج نمونه از اشتباهات وی اشاره میکند.
مقدمه
«احمد بن اسماعیل» (مشهور به احمد الحسن بصری) در سال ۱۹۷۰ میلادی در شهر بصره عراق متولد شد و تحصیلاتش را در رشته مهندسی معماری ادامه داد. وی مدعی است در خواب و سپس در بیداری، با امام مهدی(عجل الله فرجه) ملاقات و آن حضرت، وی را به هدایت انسانها مامور کرده است.
بر اساس ادعای او، در اواخر سال ۱۹۹۹ میلادی، زمانی که ۲۹ سال داشته، امام زمان(عجل الله فرجه) به او امر کرده که با هجرت به نجف، به اصلاحات علمی، عملی و مالی در حوزه علمیه نجف بپردازد. بعد از دعوت مخفیانه و ایمان آوردن بعضی از افراد به او، وی دعوت خود را در سال ۲۰۰۲ میلادی در نجف اشرف علنی کرد؛ دعوتی که با مخالفت شدید علمای حوزه همراه شد.
احمد الحسن، مدعی است که بر اساس وصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و روایات اهل بیت(علیهم السلام)، بعد از امام مهدی(عجل الله فرجه)، ۱۲ مهدی به عنوان حجتهای الاهی بر روی زمین خواهند بود. بر این اساس، وی بر این باور است که او مهدی اول، یمانی موعود، حجت خدا بر زمین، فرستاده امام دوازدهم و از نوادگان اوست.
جریان احمد الحسن بصری به سبب بعضی شاخصهها (مانند استناد به روایات، استناد به خواب، استناد به استخاره)؛ توانایی بالقوه بیشتری برای جذب عوام دارد. بر این اساس، نقد علمی این جریان، کاملا ضروری به نظر میرسد. نشان دادن اشتباهات علمی احمد الحسن، یکی از کاربردیترین راهها برای اثبات انحراف و دروغگویی چنين فردی است که مدعی حجت خدا بودن و معصوم بودن است.
احمد الحسن، برای اثبات ادعای خود، برای شناخت حجت الاهی راههایی معرفی میکند؛ از جمله:
– نص مستقیم از طرف خدا به صورت مکاشفه یا رویا
– نص مستقیم از طرف خلیفه و حجت قبلی
– نص غیر مستقیم، مانند وصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) هنگام وفات
– علم و حکمت
– برافراشتن پرچم الحاکمیه لله.
احمد الحسن مدعی است با هر یک از این راهها، میتواند حجت الاهی بودن خود را اثبات کند.
بر این اساس وی مدعی بهرهمندی از علم الاهی است و خود را از هرگونه اشکال و اشتباه مصون میداند!!! با توجه به این ادعا، اثبات حتی یک اشکال در کتابهای وی برای رد تمام ادعاهای او کافی است. اشتباهات احمد الحسن را میتوان در موضوعات مختلف قرآنی، حدیثی، کلامی، ادبی، فقهی و تاریخی دستهبندی کرد. در این مقاله، به بعضی از اشتباهات احمد الحسن در تطبیق آیات قرآن میپردازیم.
اشتباهات احمد الحسن بصری در تفسیر، تاویل و تطبیق آیات قرآن
این بخش، مهم ترین بخش در زمینه اشتباهات قرآنی احمد الحسن بصری است. وی در کتابهای مختلف، به تفسیر و تاویل و تطبیقِ آیات قرآن پرداخته که مهمترین آنها، کتاب ۴ جلدی المتشابهات است. وی از یک سو، مدعی است کل قرآن، برای غیر معصوم، متشابه است:
” فالقرآن بالنسبه لغیر المعصومین کله متشابه لأن غیر المعصوم لا یمیز المحکم من المتشابه فیه”
پس تمام آیات قرآن، برای غیر معصومان متشابه است؛ زیرا غیر معصوم نمیتواند آیات محکم را از آیات متشابه تمییز دهد (احمد الحسن، ۱۴۳۱ت: ج۱، ص۴۲).
از سوی دیگر، خود را در زمره کسانی میداند که به تاویل متشابهات علم و آگاهی دارد؛ چنان که ناظم العقیلی در مقدمه جلد اول المتشابهات مینویسد:
و از این جا معلوم میشود که تاویل قرآن و معرفت محکم از متشابه، مختص معصوم است و آن را کسی جز اوصیای به حق پیامبر(صلی الله علیه و آله) نمیداند و ممکن نیست که از غیر آنان، فهمانده شود. همچنین از روایت قبلی معلوم میشود که تاویل قرآن در عصر غیبت امام(عجل الله فرجه) را فقط امام مهدی(عجل الله فرجه) میداند یا کسی که با او رابطه مستقیم دارد و علم لازم را از ایشان گرفته باشد. از این جا میفهمیم که حضرت مهدی(عجل الله فرجه) یا کسی که با او در ارتباط است، از طریق معرفت محکمات قرآن از متشابهات آن و همچنین معرفت احکام قرآن از بین همه علمای حاضر شناخته میشود؛ همان طوری که پدران او، امامت خود را از طریق همین علم خاص، اثبات کردند. پس بر زمامداران و کسانی که ادعای مرجعیت دینی میکنند، واجب است با سید احمد الحسن درباره این علم مقدس، مناقشه کنند و اگر از مناقشه عاجزند یا این که جوابی برای آن ندارند؛ در این حال، حق سید احمد الحسن ثابت میشود و این که او جانشین و فرستاده امام است چرا که این علم وجود ندارد، مگر نزد اوصیای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)؛ همان طوری که از روایات متواتر معلوم گشت (احمد الحسن، ۱۴۳۱چ: ج۱، ص۲۰).
قرآن کریم در آیه هفتم سوره آل عمران، آیات قرآن را به دو دسته محکمات و متشابهات تقسیم میکند:
و او كسى است كه كتاب را بر تو نازل كرد. بعضى از آيات آن، آيات محكم است كه اصل كتابند، و بعضى ديگر آيات متشابهند؛ اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است، تنها آيات متشابه را پيروى مىكنند تا به اين وسيله فتنه به پا كنند و به همين منظور آن آيات را به دلخواه خود تاويل مىكنند، در حالى كه تاويل آن را نمىدانند، مگر خدا و راسخان در علم؛ مىگويند به همه قرآن ايمان داريم كه همهاش از ناحيه پروردگار ما است و به جز خردمندان از آن آيات پند نمى گيرند.
درباره این آیه، بحثهای بسیاری در کتابهای تفسیری مطرح شده است؛ از جمله مقصود از آیات محکم، آیات متشابه و راسخون در علم و نیز این که آیا تاویل متشابهات را فقط خداوند میداند یا «الراسخون فی العلم» نیز از آن بهرهمندند.
صرف نظر از این بحثها، مطالعه کتاب چهار جلدی المتشابهات و نیز سایر کتابهایی که در آنها آیات قرآن، تفسیر، تاویل یا تطبیق داده شدهاند؛ نشان میدهد که رویکرد غالب در آنها، عدم استناد به دلیل عقلی و نقلی است و بهترین تعبیر برای آن چه احمد الحسن بیان کرده، تفسیر به رأی و تاویل و تطبیق به رأی است. او در ظاهر، بسیاری از آیات قرآن را تفسیر یا بر معانی باطنی، تاویل یا بر مصادیق غیر ظاهر، تطبیق میکند؛ اما هیچ مستندی برای این موارد ارائه نمیشود و روشن نیست که چرا خواننده باید این معانی غیر ظاهر را از احمد الحسن بپذیرد؛ بهویژه در زمینه تاویلاتی که احمد الحسن، در مورد خود و جریان خود، مصادره به مطلوب میکند.
مسلما شمار این گونه تاویلها و تطبیقهای بدون مستند، بسیار است؛ با این حال، ممکن است پیروان احمد الحسن بصری مدعی شوند که وی، با توجه به این که از علم لدنی بهرهمند است، به دلیل و سند نیاز ندارد و بر پایه همین علم الاهی، هرگونه تفسیر، تاویل و تطبیق که از سوی وی صورت بگیرد، پذیرفتنی است. به بیان دیگر، صرف نظر از درستی یا نادرستی مبانی و روشهای احمد الحسن بصری در تفسیر، تاویل و تطبیق آیات قرآن؛ فرض را بر آن میگذاریم که وی به عنوان مدعی بهرهمندی از علم لدنی، این حق را دارد که در تفسیر، تاویل و تطبیق آیات قرآن کریم، تبیینها و مصادیقی را بیان کند که به هیچ دلیل قرآنی و روایی مستند نیست؛ اما نکته مهم آن است که این اظهارات، نباید با دلایل عقلی و نقلی (آیات و روایات) در تضاد باشد. اما صرف نظر از تفسیرها و تاویلها و تطبیقهای بدون مستند احمد الحسن، مواردی وجود دارند که با دلایل عقلی و نقلی در تعارضاند.
یکم. در کتاب شئ من تفسير سورة الفاتحه، احمد الحسن، مراد از «خیر أُمه» را در آیه:
” كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ” (آلعمران:۱۱۰) را انصار امام مهدی(عجل الله فرجه) میداند و صراحتاً اعلام میکند که این آیه کسانی را که قبل از زمان انصار بودهاند، شامل نمیشود:
او می گوید:
“و این قضیه، شرف و عظمت شان امت محمد(صلی الله علیه و آله) را به ما تبیین میکند؛ چون این امتی است که حکم خداوند را در زمین در یک حادثه بینظیر و بیسابقه اقامه میکند و جانشین خدا، حضرت مهدی(عجل الله فرجه) را در «یوم الدین» یاری مینماید، یا در میدان پاداش و حساب در زمین او را یاری میکند و این امت، انصار و اصحاب حضرت مهدی(عجل الله فرجه)، بهترین امتی است که برای مردم ظاهر شده که امر به معروف و نهی از منکر میکند؛ اما کسانی که قبل از آنها بودند، اطلاق اسم امت محمد(صلی الله علیه و آله) با این وصف (امر کننده به معروف و نهی کننده از منکر) بر آنها جایز نیست. چگونه است در حالی که خلفاء الله (علی و فرزندانش(علیهم السلام)) را به قتل رساندند؟! چه کسانی که طاغوت را یاری کرده وچه کسانی که معصوم را خوار کرده و یاری نکرده؛ هر دو یکسان هستند” (احمد الحسن، ۱۴۳۱ح: ص۴۳-۴۴).
احمد الحسن در توضیح این آیه، ادعا میکند که تا پیش از عصر وی و پیروانش، این آیه مصداقی نداشته و از عصر نزول این آیه تا کنون، هیچ گروهی نبودهاند که بتوان آنها را «امّت محمد(صلی الله علیه و آله)» با وصف «آمران به معروف و ناهیان از منکر» نامید. اشکال مهم آن است که چگونه میتوان ادعا کرد که آیهای که در عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شده و مسلمانان همان زمان را خطاب قرار داده، قرنها مصداقی نداشته باشد و مخاطبانش صرفا کسانی باشند که قرنها بعد متولد میشوند؟!
این اشکال احمد الحسن که آنها اهل بیت را کشتهاند و شایستگی نه تنها عنوان «خیر أمۀ»، بلکه حتی عنوان «أمۀ محمد» را ندارند؛ موجه نیست؛ چرا که
اولا، در میان اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله)، کسانی بودهاند که بعد از وفات ایشان، از پیروان حضرت علی(علیه السلام) بودهاند.
ثانیا در میان اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) کسانی بودهاند که در زمان حیات پیامبر، شهید شده و یا از دنیا رفتهاند و عصر بعد از وفات حضرت را درک نکردند تا بتوان به آنها اتهام تنها گذاشتن معصوم وارد کرد؛ ضمن این که در عصر هر یک از ائمه، اصحاب صالح متعددی از پیروان آنها بودهاند.
بنابراین، در عصر هر یک از معصومان، از پیامبر(صلی الله علیه و آله) تا امام مهدی(عجل الله فرجه)، افرادی بودهاند که اشکال احمد الحسن بر آنها وارد نیست و در نتیجه، هر یک از آنها میتواند یکی از مصادیق «خیر أمۀ» قرار گیرد. بر این اساس، این ادعا که این آیه قرنها مصداقی نداشته و یگانه مصداق آن، یاوران امام مهدی(عجل الله فرجه) هستند، با صراحت آیه و واقعیتهای تاریخی مغایر است.
دوم. احمد الحسن در چند مورد، به تفسیر حروف مقطعه پرداخته است. وی در جلد اول المتشابهات، در پاسخ به این سوال که مراد از حروف مقطعه در ابتدای سورهها چیست نظراتی بیان می کند که مادر فرزند مرده را به خنده می اندازد! او مینویسد:
در سوره بقره «الم»: «م» محمد، «ل» علی و «أ» فاطمه است.!!! حروف مقطعه در ابتدای سورهها ۱۴ حرف هستند؛ یعنی نصف تعداد حروف زبان عربی که ۲۸ حرف هستند. اینها حروف نورانی هستند که در مقابل آنها حروف ظلمانی قرار دارند؛ یعنی حروفی که نورشان کمتر از اینها است، نه اینکه کاملاً ظلمانی باشند. این حروف، مانند منازل ۱۴ گانه قمر (منزل گاههای ماه) هستند که در اواسط ماه قرار دارند؛ یعنی زمانی که هفت روز از ماه میگذرد شروع میشوند، و حرف «م» مثل زمانی است که ماه کامل میشود و حرف «ل» مثل ماه شب قبل از آن و «أ» مثل ماه شب بعد از آن و اینها خود شبهای اشراق هستند. حضرت محمد ماه تمام و کامل است و علی(علیه السلام) و فاطمه(سلام الله علیها) مانند ماه شبیه به کامل هستند… و «م» در مقابل الله در بسمله است، و «ل» در مقابل الرحمن و «أ» در مقابل الرحیم و همان طور که بسمله در هر سوره، خود نمایی برای بسمله سوره فاتحه از یک جهت معین است. لذا این حروف خود نمایی از حضرت محمد و حضرت علی(علیه السلام) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و ائمه(علیهم السلام) هستند و در هر جایی، از جهتی معین، نمایی از آنهاست و هر آنچه معرفت معصوم نسبت به خداوند بیشتر شود، جهات و ظهوراتش در قرآن افزایش مییابد و تکرار حرف او که نقش وی را ادا میکند، در قرآن فزونی مییابد و در اینجا «م» ۱۷ بار و «ل» ۱۳ بار و «أ» ۱۳ بار تکرار شدند و همانا این حروف خود برگزیده قرآن هستند و از آنها اسم اعظم به وجود میآید و این سر بین خداوند و امام(علیه السلام) است که اسم اعظم را از آنها تألیف میکند و اگر بیشتر ازاین، اجازه صحبت کردن در این مورد داشتم صحبت میکردم (احمد الحسن، ۱۴۳۱چ: ج۱، ص۵۲)