امامت در سن کودکی

از جمله سؤال های مطرح در مورد امام زمان (عج) این است که: آیا کسی می تواند در سنین کودکی به مقام امامت و خلافت برسد؟ به بیان دیگر، کودکی که تکلیف ندارد، چگونه می تواند به «مقام ولایت اللهی » برسد؟ ابن حجر هیثمی از علمای اهل سنت، در این باره می نویسد: آنچه در شریعت مطهر ثابت شده، این است که ولایت طفل صغیر صحیح نیست، پس چگونه شیعیان به خود اجازه داده و گمان بر امامت کسی دارند که عمر او هنگام رسیدن به امامت، بیش از پنج سال نبوده است ؟! (صواعق المحرقة، ص ۱۶۶)
پاسخ: اولین نکته که باید به آن اشاره کرد جعل امامت به امر خداوند میباشد. ازآیات قرآن استفاده می شود که امامت به امر خداست و آن را برای هر کسی که قابل بداند، قرار می دهد و این به جهت عظمت مقام و منزلت امامت است .

خداوند به حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید: و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین (بقره، آیه ۱۲۴)

بیاد آر هنگامی که خداوند، ابراهیم را به اموری چند (مانند اعمال حج، قربانی کردن فرزند، افتادن در آتش نمرود…) امتحان کرد و او همه را به جای آورد خداوند بدو گفت: من تو را به امامت (پیشوایی) خلق برگزیدم . ابراهیم عرض کرد: این پیشوایی را به فرزندان من نیز عطا خواهی کرد؟ فرمود: عهد من هرگز به ستمکاران نخواهد رسید .

در این آیه، خداوند می فرماید «انی جاعلک للناس اماما» ، «من تو را به پیشوایی خلق برگزیدم » و بدین ترتیب جعل را به خود نسبت می دهد .

قرآن از زبان حضرت موسی علیه السلام نقل می کند: «رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی و اجعل لی وزیرا من اهلی هارون اخی. (طه ، آیه ۲۹)

موسی عرض کرد: پروردگارا [اکنون که بر این کار بزرگ مامورم فرمودی] پس شرح صدرم عطا فرما و کار مرا آسان گردان و عقده زبانم را بگشا تا مردم سخنم را فهم کرده [بپذیرند . ] و [نیز] از اهل بیت من یکی را وزیر و معاون من فرما، برادرم هارون را [وزیر من گردان].

خداوند متعال می فرماید: «و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا (انبیاء ، آیه ۷۳)

“و آنان را پیشوای (ائمة) مردم قرار دادیم تا خلق را به امر ما هدایت کنند .”

این مطلب را پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بیان کرده اند که به یک مورد آن اشاره میکنیم:

در سیره ابن هشام آمده است: «بنی عامر بن صعصعه خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدند، حضرت آنان را به سوی خدا دعوت نمود و نبوت خود را بر آنها عرضه کرد . در این هنگام یک نفر از آن جماعت (بحیرة بن فراس) به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: به من بگو اگر ما با تو بر اسلام بیعت کردیم و خداوند تو را بر مخالفینت غلبه داد، آیا ما در خلافت بعد از تو سهمی داریم؟ آن حضرت فرمود: امر خلافت به دست خدا است، هر کجا که بخواهد قرار می دهد . در این هنگام بحیره به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: آیا ما جان خود را برای دفاع از تو دهیم، ولی هنگامی که خداوند تو را بر دشمنانت غلبه داد، خلافت به غیر ما برسد؟ ما احتیاجی به اسلام تو نداریم (تاریخ طبری، ج ۲، ص ۸۴، سیره ابن کثیر، ج ۲، ص ۱۵۸; سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۳۲)

توسط این آیات و روایات بر ما روشن میشود که امامت امریست که خداوند تعیین میکند و انسانها در انتخاب امام نقشی ندارد زیرا امام مردم را در همه ی زمینه ها هدایت میکند و خود گرفتار گناه و خطا نمیشود، بنابراین فقط خداوند است که میداند چه کسی این توانایی را دارد.

حال به بررسی امامت در سن کودکی میپردازیم: قرآن، حدیث و تاریخ، مؤید امامت و نبوت کودک است.

امامت و نبوت کودک از منظر قرآن:

الف) یحیی بن زکریا (ع)

خداوند متعال، خطاب به حضرت یحیی علیه اسلام می فرماید: «یا یحیی خذ الکتاب بقوة و آتیناه الحکم صبیا « ( مریم ، آیه ۱۲)

ای یحیی! تو کتاب آسمانی ما را به قوت فراگیر . و به او در همان سن کودکی مقام نبوت دادیم .

فخر رازی درباره حکمی که خداوند به حضرت یحیی علیه السلام داد می گوید:

مراد به حکم در آیه شریفه همان نبوت است، زیرا خداوند متعال عقل او را در سنین کودکی محکم و کامل کرد و به او وحی فرستاد . این بدان جهت است که خداوند متعال، حضرت یحیی علیه السلام و عیسی علیه السلام را در سنین کودکی مبعوث به رسالت کرد. بر خلاف حضرت موسی علیه السلام و محمد صلی الله علیه و آله که آنان را در سنین بزرگسالی به رسالت مبعوث کرد(تفسیر فخر رازی، ج ۱۱، ص ۱۹۲)

ب) عیسی بن مریم (ع)

قرآن می فرماید: «فاشارت الیه قالوا کیف نکلم من کان فی المهد صبیا . قال انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا و جعلنی مبارکا این ما کنت و اوصانی بالصلاة و الزکاة ما دمت حیا « (مریم (۱۹)، آیه ۲۹)

مریم [پاسخ ملامت گران را] به اشاره، حواله طفل کرد، آنان گفتند: ما چگونه با طفل گهواره ای سخن گوییم؟ آن طفل گفت: همانا من بنده خاص خدایم که مرا کتاب آسمانی و شرف نبوت عطا فرمود . و مرا هر کجا باشم، برای جهانیان مایه برکت و رحمت گردانید و تا زنده ام به عبادت نماز و زکات سفارش کرد .

قندوزی بعد از ذکر ولادت امام مهدی علیه السلام می نویسد:

گفته اند که خداوند – تبارک و تعالی – او را در سن طفولیت حکمت و فصل الخطاب عنایت فرمود و او را نشانه ای برای عالمیان قرار داد، همان گونه در شان حضرت یحیی فرمود: «یا یحیی خذ الکتاب بقوة و آتیناه الحکم صبیا» . و نیز در شان حضرت عیسی فرمود: «قالوا کیف نکلم من کان فی المهد صبیا . قال انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا» . خداوند، عمر حضرت مهدی علیه السلام را به مانند عمر حضرت خضر علیه السلام طولانی گردانید (ینابیع المودة، ص ۴۵۴ )

بنابراین میبینیم که خداوند دو پیامبرش را در سن کودکی به مقام پیامبری مبعوث کرد(حضرت عیسی(ع) در نوزادی این مقام را دریافت کرد)

از طرفی دانشمندان می گویند: برای رشد عقلی، سن معینی وجود ندارد. زیرا چه بسا شخصی رشید است،حال آنکه سن او بیش از پنج سال نیست. از آنجا که قوه عاقله او به قدرت خداوند، به حد کافی رشد و نمو داشته است . پس چه مانعی دارد که خداوند متعال، سن رشد را در امام علیه السلام در سن پنج سالگی قرار دهد؟ آیا این امر، محال عقلی است؟ و اگر عقلا منعی نیست در این که خداوند، نبوت و تعلیم کتاب را به کودکی در گهواره و حکم را در حال کودکی برای یحیی علیه السلام قرار دهد، پس چه مانعی است که امامت را برای حجت منتظر علیه السلام در سنین کودکی قراردهد تا زمین خالی از حجتی از اهل بیت علیهم السلام نباشد .

بر اساس شواهد تاریخی، مساله متولی شدن شخصی برای امامت در سنین کودکی، از حضرت امام جواد علیه السلام شروع شد، وقتی پدر ایشان امام رضا علیه السلام از دنیا رحلت نمود، حضرت جواد علیه السلام هفت سال بیشتر نداشت (بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۷) پس آن حضرت در سن هفت سالگی، متولی زعامت شیعه امامیه، در مسائل دینی، عملی و فکری شد .

ابن حجر هیتمی و دیگران نقل کرده اند:

مامون می خواست دختر خود را به حضرت جواد علیه السلام تزویج کند . بنی عباس، از شنیدن این قضیه، به صدا در آمده، به او گفتند: خلافت هم اکنون به ست بنی عباس است به چه جهت قصد داری آن را به بنی هاشم منتقل کنی؟

مامون در جواب گفت: علت آن، کثرت علم و فضل او است با کمی سنش .

آنان جواب دادند: او کودکی خردسال است و هنوز اکتساب علم و کمال نکرده است . اگر صبر کنی که کامل شود و بعد از آن با او وصلت نمایی، بهتر است . مامون گفت: شما ایشان را نمی شناسید . علم ایشان از جانب حق تعالی است و کوچک و بزرگ آنان، از دیگران افضل اند . اگر می خواهید این امر بر شما ثابت شود، علما را جمع کنید و با او مباحثه نمایید . عباسیان قبول نموده، اتفاق کردند که یحیی بن اکثم، قاضی القضات آن عصر، با او بحث کند . لذا در روزی معین، در مجلس مامون حاضر شدند و یحیی بن اکثم، مسائلی را از امام جواد علیه السلام سوال کرد و آن حضرت به بهترین وجه پاسخ آنها را داد .

(مفتاح النجات، بدخشی، ص ۱۸۴; صواعق المحرقة، هیثمی، ص ۱۲۳; فصول المهمة، ابن صباغ مالکی، ص ۲۴۹; اخبار الدول، قرمانی، ص ۱۱۶; نورالابصار، شبلنجی، ص ۲۱۷)