صَیفی بن فَسیل
صیفی بن فسیل یا قسیل، از اهالی کوفه و از یاران خاص امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام و از راویان احادیث حضرت بود.(۱) از جمله مواردی که تاریخ از صیفی یاد می کند جنگ نهروان است که قبل از جنگ خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام می گوید: «اى امير مؤمنان! ما گروه ياران تو، با هر كه دشمنى كنى دشمنى كنيم و با هر كه مطيع تو باشد همدلى كنيم، ما را سوى دشمنان خود ببر، هر كه باشند و هر كجا باشند كه ان شاء الله كمى عده و سست همتى پيروان، زحمتی برایت نخواهد داشت.»(۲)
مهمترین موردی که تاریخ از صیفی بن فسیل یاد می کند شهادت اوست. وی که از همراهان حُجر ابن عَدی بود توسط زیاد ابن اَبیه دستگیر و به دستور معاویه به شهادت رسید.
وی در زمان دستگیری، خطاب به زیاد ابن اَبیه گفت: «به خدا، اگر با تيغها و كاردها پاره پارهام كنى جز آنچه شنيدى نخواهم گفت» گفت: «بايد او را لعن كنى و گر نه گردنت را مىزنم» گفت: «در اين صورت به خدا بايد گردنم را بزنى و اگر مُصِر باشى كه گردنم را بزنى به كار خدا راضيم و تو تيره روز مىشوى» زياد گفت: «عصا را به گردنش بزنيد.» سپس گفت: «بند آهنينش نهيد و به زندانش افكنيد.»(۳)
زیاد، صیفی و دیگر یارانش را همراه با شهادت نامه ای که بر علیه آنها تنظیم کرده بود به شام نزد معاویه فرستاد و معاویه نیز دستور داد آنها را در منطقه ای به نام «مَرْجُ عَذْراء» به قتل برسانند. طبق قول مشهور، صیفی و سایر یارانش در سال ۵۱ هجری(۴) و به قولی سال ۵۲ (۵) به شهادت رسیدند و در همان مکان دفن شدند.
پی نوشت
پ۱- التبيين في أصحاب الإمام أمير المؤمنين عليه السلام و الرواة عنه، ج۲، ص: ۶۱
پ۲- صيفي بن فسيل الشيبانى فقال: يا امير المؤمنين، نحن حزبك و أنصارك، نعادي من عاديت، و نشايع من أناب الى طاعتك، فسر بنا الى عدوك، من كانوا و أينما كانوا، فإنك ان شاء الله لن تؤتى من قله عدد، و لا ضعف نيه اتباع (تاريخالطبري،ج۵،ص:۸۰) (الكامل،ج۳،ص:۳۴۱)
پ۳- و جاء قيس بن عباد الشيبانى الى زياد فقال له: … قال: اقلعوا عنه، ايه، ما قولك في على؟ قال: و الله لو شرحتنى بالمواسى و المدى ما قلت الا ما سمعت منى، قال لتلعننه او لاضربن عنقك، قال: إذا تضربها و الله قبل ذلك، فان أبيت الا ان تضربها رضيت بالله، و شقيت أنت، قال: ادفعوا في رقبته، ثم قال: اوقروه حديدا، و القوه في السجن.(تاريخالطبري،ج۵،ص:۲۶۶)
پ۴- تاريخ الطبري،ج۵،ص:۲۷۷- التبيين في أصحاب الإمام أمير المؤمنين عليه السلام و الرواة عنه، ج۲، ص: ۶۲
پ۵- تاريخ اليعقوبى،ج۲،ص:۲۳۱