حُجْر بن عَدِی
حُجْر بن عَدِی بن معاویة بن جبله کندی کوفی، کنیهاش ابو عبدالرحمان(۱) و به حُجر خَیر (سراپا نیکی و خوبی) و حجر بن اَدبَر (ادبر لقب پدر وی بوده، چرا که پشت به جنگ کرده و از پشت نیزه خورده) معروف بود.(۲)
حجر در زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله به همراه برادرش هانی اسلام آورد.(۳) او در زمان ابوبکر و عمر در جنگها از جمله جنگ قادسیه و فتح شامات شرکت داشت و مَرج عذراء، سرزمینی که بعدها در آن شهید شد، را فتح کرد.(۴)
وی از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بود و در جنگ های جمل، صفّین و نهروان در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام جنگید.(۵)
البته حجر در زمان امام حسن مجتبی علیه السلام مرتکب خطا شد و پس از صلح امام علیه السلام با معاویه، خطاب به مردی که در جنگ صورتش زخم برداشته بود، گفت: ای کاش تو از این زخم می مردی و ما همه هلاک می شدیم و این روز را نمی دیدیم. امروز کار به مراد دل دشمن شد و ما دلتنگ و غمناک مانده ایم. مرگ برای ما از این زندگی بهتر و خوشتر بود. امام حسن علیه السلام از این سخن ناراحت شدند، ولی سکوت کردند و وی را به مجلسی خصوصی دعوت کردند و فرمودند: «سخن تو را در مجلس معاویه شنیدم، همه مردم، آنچه تو دوست داری، دوست ندارند و رأی و نظرشان، مانند رأی و نظر تو نیست؛ من این عمل را جز برای باقی ماندن شما انجام ندادم.»(۶)
حجر بن عدی از جمله شیعیانی بود که وقتی می شنید افرادی همچون مغیره، امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام را بالای منبر لعن می کنند، به پا خواسته و لعن را به خودشان باز می گفت.(۷)
اما مغیره کاری به حجر نداشت و با او مقابله نمی کرد. وی در پاسخ به معترضان خود گفت: «او را به کشتن داده ام. بعد از من امیری می آید و حجر او را همانند من می پندارد و با او نیز این چنین رفتار می کند و او، حجر را به بدترین شکل خواهد کشت. مرگ من نزدیک است. نمی خواهم کشتن نیکان و ریختن خون مردم این شهر از من شروع شود و در نتیجه معاویه در دنیا عزت یابد و مغیره در روز رستاخیز به ذلت بیافتد.»(۸)
وقتی زیاد ابن ابیه به کوفه آمد، به جهت اینکه در دوران اول زندگی اش محبت حضرت علی علیه السلام و بغض معاویه را در دل داشت ، با حجر رفاقتی داشت. او را فراخواند و گفت: اى حجر دوستى و پيوستگى مرا با على ديده بودى؟ گفت: آرى. گفت: همانا خدا آن را به كينه و دشمنى تبديل كرده است، آيا ديده بودى كه با معاويه چه كينه و دشمنى داشتم؟ گفت آرى. گفت: همانا خدا آن را به دوستى و طرفدارى تبديل كرده است، پس مبادا بدانم كه على را به نيكى و امير مؤمنان معاويه را به بدى نام ببرى. ولی به زیاد خبر دادند که حجر و یارانش علیه او و معاویه نقشه می کشند و بدیهای آنان را یادآوری می کنند. پس آنها را دستگیر و به نزد معاویه فرستاد.(۹) و در نهایت آنها در سال ۵۱ (۱۰) و یا ۵۲ (۱۱) هجری به دستور معاویه در سرزمین مرج عذرا که به دست حجر فتح شده بود(۱۲) شهید شدند.
پی نوشت
پ۱- الاستيعاب،ج۱،ص:۳۲۹
پ۲- الطبقاتالكبرى،ج۶،ص:۲۴۱
پ۳- و كان حجر بن عدي جاهليا إسلاميا. قال و ذكر بعض رواة العلم أنه وفد إلى النبي صلی الله علیه و آله مع أخيه هانئ بن عدي (الطبقاتالكبرى،ج۶،ص:۲۴۲)
پ۴- و أن حجر بن عدي شهد القادسية، … و قتل بمرج عذراء بأمر معاوية و كان حجر هو الّذي افتتحها، فقدّر أن قتل بها.( الإصابة،ج۲،ص:۳۲)
پ۵- كان من فضلاء الصحابة، و كان على كندة بصفين، و على الميسرة يوم النهروان، و شهد الجمل أيضا مع على، و كان من أعيان أصحابه،(أسدالغابة،ج۱،ص:۴۶۱)
پ۶-«إذا برجل من أهل الكوفة يقال له عبيدة بن عمرو الكندي قد دخل، و في وجهه ضربة منكرة، قال: و عرفه الحسن فقال: ما هذا الذي بوجهك يا أخا كندة؟ قال: هذه ضربة أصابتني مع قيس بن سعد. فقال حجر بن عدي الكندي: أما و الله لقد وددت أنك مت في ذلك و متنا معك ثم لم نر هذا اليوم، فإنا رجعنا راغمين بما كرهنا، و رجعوا مسرورين بما أحبوا. قال: فتغير وجه الحسن ثم قام عن مجلس معاوية و صار إلى منزله، ثم أرسل إلى حجر بن عدي فدعاه، ثم قال له: يا حجر! إني قد سمعت كلامك في مجلس معاوية، و ليس كل إنسان يحب ما تحب و لا رأيه كرأيك، و إني لم أفعل ما فعلت إلا إبقاء عليكم» (الفتوح،ج۴،ص:۲۹۵)
پ۷-«و كان حجر بن عدي الكندي، و عمرو بن الحمق الخزاعي و أصحابهما من شيعة علي بن أبي طالب، إذا سمعوا المغيرة و غيره من أصحاب معاوية، و هم يلعنون عليا على المنبر، يقومون فيردون اللعن عليهم، و يتكلمون في ذلك. »(تاريخاليعقوبى،ج۲،ص:۲۳۰)
پ۸- فقال لهم المغيره: انى قد قتلته، انه سيأتي امير بعدي فيحسبه مثلي فيصنع به شبيها بما ترونه يصنع بي، فيأخذه عند أول وهله فيقتله شر قتله، انه قد اقترب اجلى، و ضعف عملي، و لا أحب ان ابتدئ اهل هذا المصر بقتل خيارهم، و سفك دمائهم، فيسعدوا بذلك و أشقى، و يعز في الدنيا معاويه، و يذل يوم القيامه المغيره» تاريخالطبري،ج۵،ص:۲۵۵
پ۹- فلما قدم زياد الكوفة … و كانت بينه و بين حجر بن عدي مودة، فوجه إليه فأحضره، ثم قال له: يا حجر! أ رأيت ما كنت عليه من المحبة و الموالاة لعلي؟ قال: نعم! قال: فإن الله قد حول ذلك بغضة و عداوة، أ و رأيت ما كنت عليه من البغضة و العداوة لمعاوية؟ قال: نعم! قال: فإن الله قد حول ذلك محبة و موالاة، فلا أعلمنك ما ذكرت عليا بخير و لا أمير المؤمنين معاوية بشر. ثم بلغه انهم يجتمعون، فيتكلمون و يدبرون عليه و على معاوية، و يذكرون مساويهما، و يحرضون الناس، فوجه صاحب شرطه إليهم، فأخذ جماعة منهم …» (تاريخاليعقوبى،ج۲،ص:۲۳۰-۲۳۱)
پ۱۰- تاريخالطبري،ج۵،ص:۲۷۷- التبيين في أصحاب الإمام أمير المؤمنين عليه السلام و الرواة عنه، ج۲، ص: ۶۲
پ۱۱- اريخاليعقوبى،ج۲،ص:۲۳۱
پ۱۲- أسدالغابة،ج۱،ص:۴۶۲